مطالعات کودکی دوره باستان
تصویر دو دستگیرهٔ شکستهٔ آتلاتل (atlatl) یا همان پرتابکننده در دوران باستان: دستگیرهٔ سمت چپ چنان طراحی شده است که انسانی بزرگسال آن را بهآسانی در دست میگیرد. گمان میرود دستگیرهٔ سمت راست برای دست یک کودک طراحی شده باشد. (رابرت لوزی)
به نظر میرسد کودکان باستان، از سوی پدر و مادرشان بسیار گرامی داشته میشدند، اما باستانشناسان تا چندی پیش این حقیقت را نادیده گرفته بودند. آنها گمان میکردند کودکی یک کودک، تنها در بازیها و بازیافزارهای او خلاصه میشود. اکنون پژوهشهای تازه این نکته را به دانشِ رو به رشد از زندگی کودکان باستان میافزاید که کودکان آن دوران، بسیار سختکوش بودهاند. آنها از خردسالی و سالهای آغازین زندگیشان با شیوهٔ کار با افزارها و سلاحهای شکاری آشنا میشدند، و این دانش به آنها کمک میکرد تا برای رویارویی با سختیهای دورهٔ بزرگسالی از پیش آماده باشند.
آغاز پژوهش اخیر دربارهٔ کودکان باستان، با یک اتفاق همراه بود: «رابرت لوزی» (Robert Losey) و «امیلی هال» (Emily Hull) جزو باستانشناسانی بودند که در «دانشگاه آلبرتا» (در شهر «ادمونتون» کانادا)، به بررسی و آزمایش دستساختهها و افزار دستسازِ بهدست آمده از منطقهای باستانی در ساحل «اورگان»، در شمال کانادا، سرگرم بودند. آنها سرگرم بررسی تودهای از اشیا بهدست آمده از دل خاکها بودند که پیشینهای ۱۷۰۰ ساله دارند. این منطقهٔ تاریخی در دوران باستان، سرزمین قبیلهٔ سرخپوستان «چینوکان» و سرخپوستان «سالیش» بوده است. در میان این یافتهها، پارههای شکستهٔ بسیاری از نیزهاندازها و پرتابکنندهها دیده میشود. این ابزارها تا پیش از اختراع تیر و کمان، یکی از کشندهترین ابزارهای شکاری انسانها بهشمار میرفتند. اما شماری از پارههای شکستهٔ پرتابکنندهها، با دیگر پرتابکنندههای یافته شده، تفاوت داشتند.
لوزی میگوید: «آن دستهها برای دست یک انسان بزرگسال طراحی نشده بودند»، و به نظر میرسید دستههای کوچکتر شدهای برای کودکان هستند. پژوهشگران فرضیهٔ خود را در مقالهای در نشریه «آنتیکوئیتی» چنین بازتاب میدهند که به احتمال بسیار، پدران و مادران دورهٔ باستان، این ابزارهای کوچک را برای کودکان خود میساختند تا هنگامی که به دورهٔ جوانی وارد میشوند، مهارت و آمادگی لازم برای کار با افزارهای شکاری را داشته باشند. لوزی در اینباره میگوید: «آنها برای این که در آینده شکارچی موفقی باشند، نیاز داشتند تا مهارت و چیرگی کاملی بر این پرتابکنندهها داشته باشند.»
میتوان گفت که بیشترِ این پرتابکنندهها – و نه همهٔ آنها - از دسته ابزارهای شکاری رایج در دنیای امروز، کنار گذاشته شدهاند. برخی از پژوهشگران بر این باورند که دستیابی به مهارت لازم و چیرگی کامل بر این افزارها، به سالها تمرین و پشتکار نیاز دارد.
«دیوید لنسی» (David Lancy)، استاد بازنشستهٔ مردمشناسی دانشگاه ایالتی «یوتا» در شهر لوگان آمریکا، میگوید: گمانهزنیهای لوزی و هال، با یافتههای بسیاری از پژوهشگران جامعههای امروزی، همسو است. در دوران باستان، کودکان از دوران خردسالی اجازه داشتند با چنین افزارهایی در تماس باشند. افزارهایی که بزرگسالان برای کار، یافتن غذا و شکار آنها را بهکار میبُردند. در بیشتر وقتها، کودک خردسال بدون نظارت و مراقبت پدر و مادر خود، با چاقوهای تیز و بزرگ و سنگین در تماس بودند و بازی میکردند.
پژوهشهای بسیاری نشان میدهد که کودکانی که در خردسالی با افزارها سروکار دارند، در فاصلهٔ کوتاهی کار با آن افزارها را آغاز میکنند. کودکان چهار سالهٔ مردمان «Maniq» تایلند، پوست جانوران کوچک شکار شده را بهآسانی میتوانند جدا کنند، و محتویات درون شکم آنها را خالی کنند. برای نمونه، با توجه به گفتهٔ «داگلاس بِرد» (Douglas Bird)، استاد مردمشناسی دانشگاه ایالتی «پنسیلوانیا» در شهر استیت کالج آمریکا، کودکان قوم «هدزا» (Hadza) در تانزانیا، شکارچیان زبردستی هستند. پژوهش دیگری نشان میدهد کودکان پنج سالهٔ این قوم، در برخی از فصلهای سال، نیمی از سهمیهٔ غذایی مورد نیازشان در طول روز را میتوانند خودشان فراهم کنند.
گرچه نباید این احتمال را نادیده گرفت که شاید کودکان دورهٔ باستان، خودشان میل و علاقهای به انجام دادن چنین کارهایی نشان داده باشند. «جین ایوا باکستر»، باستانشناس دانشگاه «دوپال» شهر شیکاگو آمریکا، در اینباره میگوید: «با این همه، تنها بیست سال از زمانی میگذرد که باستانشناسان به نقش سازندهٔ کودکان باستان در جامعهٔ خود پی بردهاند.» او باور دارد که «در میان کودکان جهان امروز، وابستگی بیش از اندازه به اسباببازیها وجود دارد.»
دیگر یافتههای روزآمد پژوهشی، از پیدا شدن پیکانهای نوکتیزی خبر میدهند که در اندازهٔ کوچکی برای کودکان ساخته شده است. این پیکانها از جنس سنگ آتشزنه هستند و در مجموعهای از آرامگاههای کودکان دوران باستان در سوئد یافت شده است. همچنین سلاحهای مینیاتوری وایکینگها و ابزارهای کوچک ویژه پختوپز غذا در روسیه و گرینلند (سرزمین سبز) دانمارک، پیدا شده است. «بن رافیلد»، باستانشناس دانشگاه «اوپسالا» در سوئد میگوید: «گمان میرود وایکینگهای نوجوان از کار با چنین افزاری لذّت میبردند، و با این کار به روند رشد خود برای رسیدن به بزرگسالی، شتاب میدادند. برای نمونه، برخی از اسکلتهای یافت شده، گویای این احتمال است که بسیاری از وایکینگهای نوجوان جنگجویان ارتش نیز بودهاند.»
دیوید لنسی میگوید: این دیدگاهها، درسهایی تاریخی برای پدران و مادران جامعهٔ فراصنعتی امروز بهشمار میآیند. برای بسیاری از پدران و مادران، تصور کودکی در حال کار کردن آزاردهنده است، بخشی از آن به این دلیل است که این تصویر برای آنها، یادآور بهرهکشی از کودکان در کارخانهها و معادن است. اما لنسی باور دارد که تفاوت آشکار و چشمگیری است میان بهرهکشی از کودکان در این دوره، با کارهایی که کودکان باستان انجام میدادهاند. کودکان کار در محیطی ناسالم و ناامن به سر میبَرَند، در حالی که مفهوم کار در دوران باستان در بستر خانواده انجام میگرفته و بهدست آوردن مهارتهای کارآمدی را با خود بههمراه داشته است. مانند چگونگی بهکارگیری پرتابکنندهها و نیزهاندازها که در آینده برای آنها سودمند بود. لنسی میگوید: اکنون پژوهشهای مردمشناسی، این شکل از کار و فعالیّت کودکان را در بیشتر جامعههای امروزی روندی طبیعی و معمول در سالهای رشد کودک میدانند. یافتههای باستانشناسی نشان میدهد که این شیوه از کار با ابزاری مانند پرتابکنندهها در دوران کودکی، هزار سال پایدار بوده است.
گفتهها و حکایتهای شفاهیِ بازمانده، گویای این نکته است که کودکان بیشتر به زیستن به آن شیوه، تمایل داشتهاند. پس از «برد» و همسرش، «ربکا بلیج»، مردمشناس دانشگاه «پن استیت»، سالهای بسیاری همراه با مردمان قبیلهٔ «مارتو» در صحرای استرالیای غربی زیسته است. چنان که برای فرزندان او بازگشت به زندگی رایج در آمریکا دشوار شده بود. آنها به روحیهٔ استقلالطلبی کودکان قوم مارتو خو گرفته بودند: بهآسانی و با غرور، بدون کمک پدر و مادرشان شکار میکردند، خوراک خود را میپختند و مارمولکهای کوچک را میخوردند.
یکی از پدران قبیلهٔ «دوسون» در بخش شمالی کشور بورنئی، هنگامی که یک مردمشناس نگران بازی کودک خود با چاقو بود، به او گفت: «اگر خودت بهتنهایی کار با چاقو را تجربه نکنی، چگونه ممکن است کار با آن را یاد بگیری؟»