چرا نوجوانان کارهای خطرناک می کنند؟
«مگ جرارد» نخستین کسی است که می پذیرد درک تفکر نوجوانان چندان کار ساده ای هم نیست. همانند بیشتر والدین، او نیز بارها از دختران نوجوان خود هنگامی که کار خطرناکی انجام دادهاند، پرسیده است «واقعا چه فکری کردی؟».
اما جرارد که استاد روان شناسی دانشگاه ایالتی آیووا ست، با تحلیل پژوهش های انجام شده در ۱۲ سال گذشته روی رفتارهای پرخطر نوجوانان، تلاش کرده است، پاسخی علمی برای این پرسش بیابد. تحلیل او شامل بررسی پژوهش های انجام شده روی بیش از ۱۰هزار نوجوان در سرتاسر امریکا در مواردی همچون استفاده از دخانیات یا مواد مخدر است. او دریافته که یکی از بزرگترین دلایل پیچیدگی درک نوجوانان، وجود محرک آنی و هیجانی در رفتار آن هاست.
جرارد در این باره می گوید: "مطالعات مفصلی در دهه ی گذشته انجام شده است تا روشن شود که نوجوانان هنگام تصمیمگیری، به چه مسائلی می اندیشند یا چه مسائلی برای آن ها مطرح نیست. توجه داشته باشید آنچه که برای آن ها مطرح نیست نیز بسیار مهم است". وی می افزاید: "دستاورد مهم این تحقیق، روشن شدن آن است که بخش در خور توجهی از تصمیمگیری های نوجوانان در هر سطحی، دلیل منطقی ندارد. این مسئله به این علت نیست که نوجوانان به انجام آن رفتارها تحریک شده اند یا علاقه ی بسیاری به انجام آن ها دارند. این بدان علت است که آن ها این کارها را بدون تفکر انجام می دهند."
وی دو روش مختلف را که افراد به تحلیل داده ها برای تصمیمگیری می پردازند، ارایه می کند – روش تفکر منطقی که در آن آگاهانه تصمیم به انجام رفتاری گرفته می شود، و روش شهودی که در آن، شخص، تمایل یا آرزوی انجام رفتاری را پیدا می کند. هر دو این روشها همیشه در همه ی افراد فعالند، اما اوضاع میتواند نوجوان را به سمت یکی از آن دو سوق دهد. بعضی افراد بیشتر آمادگی دارند که به روش عاقلانه رفتار کنند، در حالی که دیگران روش دیگر را برمیگزینند.
به نظر جرارد، پژوهش های پیشین بر این فرض استوار بود که روند تصمیمگیری نوجوانان، همانند بزرگسالان است و آن ها تصمیم های قابل توجیهی می گیرند که به انجام رفتارهایی خاص می انجامد. اما به باور او، بیشتر تصمیم های نوجوانان با برنامهریزی یا قصد قبلی نیست. در عوض، آن ها به محیط علاقه مند به ریسک که معمولا دوستان و همسالان به وجود می آورند، واکنش نشان می دهند. به گفته ی وی والدین از کودکان می پرسند: "واقعا چه فکری کردی؟" و آن ها پاسخ می دهند :«نمی دانم» و واقعا نمی دانند چه فکری کرده اند.
جرارد می گوید: "اولین تجربه ی پذیرش خطر، اراده ی نوجوان را تحت تاثیر قرار می دهد تا این رفتار را در آینده نیز تکرار کند. او از وجدان خود در باره ی رفتارهای پرخطر کمک می گیرد، اما نه همیشه به روش کلاسیک خوب در برابر بد."
وی می افزاید: "هنگامی که از زاویه ی دید کودک، به روش منطقی و موجه مسئله را می نگرید، حضور فرشته و شیطان را بر شانه های خود احساس میکنید، اما وقتی به روش تجربی و هیجانی رفتار می کنید، توجهی به فرشته و شیطان ندارید. تنها یک صدا در شما فریاد می زند: "کار جالبی به نظر می رسد." پژوهش ها نشان می دهد تنها این صدا نیز تعیین کننده نیست، هنگامی که دچار حالت هیجانی می شوید، تصور دیگران درباره ی شما از همه چیز برایتان مهمتر است به ویژه این تصویر اجتماعی خاص که شما نوجوانی با رفتارهای پرخطر هستید.
اما بنا بر پژوهش های جرارد، خوشبختانه والدین می توانند این تصویر را به راحتی تغییر دهند و از فرزندان خود در برابر تصمیمگیری های پرخطر محافظت کنند. "کودکان تصویرها و الگوهای ذهنی مشخصی در مورد کودکی که دست به این رفتارهای پر خطر می زند، دارند. در میان پژوهشگران در زمینه ی این الگوها توافق نظر وجود دارد. این تصویرها از سنین بسیار کم به وجود می آیند بین ۷ تا ۸ سالگی و تغییر این تصویر نیز کار دشواری نیست. بیشتر اوقات کودکان، علاقهای به انجام رفتارهای پرخطر نشان نمی دهند، چون تصویر دلنشینی از کسی که این رفتار ها را انجام می دهد، ندارند."
اما در پژوهش جرارد اشاره شده است که والدین باید هنگام مراقبت از کودکان در برابر رفتارهای پرخطر، دو مسئله را درنظر داشته باشند: «"بیشتر والدین و برنامه های آموزشی می کوشند کودکان را به تفکر در باره ی پیامدهای نامطلوب رفتار خاص وادارند. این کار لازم است، اما کافی نیست. ضرورت دارد طرز تفکر نوجوانان در مورد افرادی که این رفتارهای پرخطر را انجام می دهند نیز تغییر یابد."
جرارد امیدوار است بتواند شیوه ی تفکر بزرگسالان را در مورد رفتارهای پرخطر نوجوانان بهبود بخشد.