ویژگی‌های تکاملی در دوره نوباوگی: آغاز بزرگسالی در میانه کودکی

سن مدرسه بخشی از زندگی است که از شش سالگی شروع شده و تا تقریباً ۱۲ سالگی طول می‌کشد. این سالیان اغلب به سن مدرسه معروف است. این مرحله با ورود به فضای وسیع تر که همان مدرسه است، شروع می‌شود که اثر مهمی در تکامل و ارتباطات دارد. زمانی که کودکان به سال ششم زندگی خود می‌رسند، باید یاد گرفته باشند که به دیگران اعتماد کنند و همچنین حس استقلال و ابتکار در آنان پرورش یافته باشد. احتمالاً مهم‌ترین سالیانی که اساس شخصیت کودک پایه ریزی می‌شود، مربوط به شش سال اول زندگی است که کودک آن‌ها را پشت سر گذاشته است. طبق تئوری اریکسون هدف این دوره ایجاد حس سازندگی در مقابل حس حقارت و مطابق با مرحله سکون در نظریه فروید است. یک مرحله آرامی است که بین مرحله ادیپال اوایل دوره کودکی و احساسات شهوانی دوره نوجوانی قرار گرفته.

در این دوره کودکان ارتباط با همسالان هم جنس را تجربه کرده و سپس در دوره بلوغ به غیرهم جنس گرایش پیدا می‌کنند. برای دستیابی به حس کفایت شخصی و بین شخصی کودکان سن مدرسه مشتاق هستند مهارت‌هایی را به دست آورده و در کار معنی دار و مفید اجتماعی شرکت کنند، در مورد فرهنگ افراد اطلاعات به دست آورده و مهارت لازم را برای آنکه عضو مفیدی در جامعه باشند، پیدا می‌کنند و مایل هستند به وظایفی اشتغال یابند که تا انتها ادامه دهند. حس موفقیت دربرگیرنده توانایی همکاری، رقابت با دیگران و سازش مناسب با افراد است. دوران میانی کودکی زمانی است که کودکان ارزش انجام کار با دیگران و منفعت حاصل از تقسیم کار را در دسترسی به اهداف یاد می‌گیرند. هنگامی که به رغم تفاوت‌های فردی در استعداد و تکامل عاطفی بتوانند وظایف محوله را به خوبی انجام داده و پاداش مناسب نیز بگیرند، به حس سازندگی و موفقیت می‌رسند که آن‌ها را برای کسب یک هویت ثابت در زندگی آتی آماده خواهد ساخت.

 خطر تکامل شخصیت این دوره در اثر حس حقارت ناشی از انتظار زیاد (مقایسه با دیگران) داشتن این تفکر که آن‌ها قادر به دسترسی به استانداردهای موجود نیستند یا اینکه کودک آمادگی گرفتن مسوولیت های توأم با موفقیت را نداشته باشد، رخ می‌دهد. توجه به این نکته لازم است که هیچ کودکی قادر به انجام درست و صحیح همه چیز نیست و کودکان باید در جریان این موضوع قرار گیرند.

 ارتباطات اجتماعی و ارتباط با خانواده

ارتباطات روزانه با همسالان امکان تعامل اجتماعی مهمی را برای کودکان سن مدرسه به وجود می‌آورد. پیش از این، تعاملات کوتاه مدت و تحت نظارت دقیق فرد بالغ بود. با افزایش مهارت‌ها و فرصت‌ها کودکان در یک یا چند گروه همسال عضو شده و موارد باارزشی از تبادلات روزمره با همسالان کسب می‌کنند:

۱- هم سن و سالان اجبار نمی‌کنند نقطه نظرشان را کاملاً بپذیرند (برعکس بالغان) لذا تأثیر قابل توجهی در کاهش افکار خودمدار کودکان خواهند داشت. بنابراین یاد می‌گیرند بحث کنند، متقاعد کنند، چانه بزنند یا همکاری کرده تا اینکه رفاقت خود را حفظ کنند.

۲- کودکان برای پذیرفته شدن در گروه همسال رفتار خود را به استانداردهای گروه نزدیک کرده تا توسط گروه پذیرفته شوند. آن‌ها یاد می‌گیرند پوشاک، نحوه صحبت و رفتارشان به گونه یی باشد که توسط گروه پذیرفته شوند. 

۳- تعاملات بین همسالان سبب تشکیل ارتباطات صحیحی بین آن‌ها می‌شود. در سیر این دوستی ممکن است با هم دعوا کنند، یکدیگر را تهدید کنند، از هم جدا شوند و دوباره به هم بپیوندند. این گونه ارتباطات و تجربه محبت و صمیمیت پایه یی برای ارتباط با غیرهم جنس در زندگی بزرگسالی است. هنگامی که کودک به دنیای وسیع تر ارتباطات گروه همسال حرکت می‌کند ممکن است والدین تصور کنند کودک آن‌ها را ترک کرده چون کودکان مایل‌اند وقت زیادی را با گروه همسال صرف کنند و مشتاق به ترک خانه و فعالیت‌های گروهی هستند.

 نکته قابل توجه در این ارتباطات این است که کودکان هنوز آماده برای خروج کامل از کنترل والدینی نیستند. آن‌ها نیاز دارند و مایل‌اند محدودیت‌هایی در رفتار آنان وجود داشته باشد. کودکان ممکن است با صدای بلند از محدودیت‌ها شکایت و سعی کنند موانع والدین را بردارند ولی در صورت موفق شدن مضطرب می‌شوند. کودکان به والدینی نیاز دارند که به عنوان افراد بالغ تلقی شوند نه به عنوان همدم. گاهی اوقات والدین از عدم پذیرش توسط کودکان ناراحت شده و سعی می‌کنند به عنوان همدم و یار، محبت آن‌ها را جلب کنند. کودکان به وجود یک نیروی ایمن و ثابت از طرف فرد بالغ نیاز دارند که در زمان بروز استرس ناشی از کدورت ارتباطات با همسالان یا تغییرات محیط به سوی آن‌ها برگردند. کودکان در این سن ممکن است به رفتارهای ضداجتماعی اشتغال یابند مثل دزدی، دروغگویی و تقلب.

دروغگویی

کودکان خردسال اغلب در تشخیص بین حقیقت و تخیل مشکل دارند. آن‌ها ظرفیت شناختی برای فریب دادن ندارند. گاهی اوقات دچار سوءتفاهم شده یا رویداد را به خاطر نمی‌آورند. به مرور وقتی که به سن مدرسه می‌رسند کماکان به صورت حکایت چیزی را تعریف می‌کنند ولی به سختی قادر به تشخیص بین حقیقت و دروغ هستند. از علل دیگر دروغگویی رهایی از تنبیه، عزت نفس پایین یا دستیابی به چیزی با کمترین تلاش است.والدین باید در جریان باشند که همه کودکان گاهی اوقات دروغ می گویند و اغلب نیز اشکال در افتراق بین تخیل و واقعیت است. والدین باید به رفتار خود به عنوان الگو برای کودکان توجه کنند.

 تقلب

در کودکان ۶-۵ ساله رایج است. آن‌ها درک کاملی از نامناسب بودن این رفتار ندارند و به صورت ناخودآگاه این رفتار را انجام می‌دهند.

دزدی

 دزدی یک رویداد غیرعادی در کودکان کوچک نیست. بین ۸ -۵ سال درک حق مالکیت محدود است. آن‌ها چیزی را ممکن است بردارند تنها به این دلیل که مجذوب آن شده‌اند یا پولی را که دزدیده‌اند صرف خرید چیزی کنند که دوست دارند. گاهی این رفتار برای تلافی رفتار غیرمنصفانه والدین یا کسب محبت انجام می‌شود. چنانچه به کودکان گفته شود از کیف پول پدر یا مادر پول برندارند، ولی مادر را حین انجام این کار ببینند می‌تواند برای آن‌ها پیغام کشمکش آور ابلاغ کند. کودکان باید مکان خاصی را برای نگهداری اموال داشته باشند و اعضای خانواده هم بدون اجازه نباید دست به اموال خصوصی کودک بزنند. تنبیه کودکان به این صورت که مجبور شود پول دزدیده را برگرداند یا وسیله دزدیده را پس بدهد، در اکثر موارد می‌تواند مفید واقع شود.

تطابق با استرس

بعضی منابع استرس برای کودکان این سن عبارت‌اند از: فشار از طرف همسالان در مورد پذیرفتن استانداردهای گروه، فشار از والدین برای بهتر بودن در مدرسه، مسائل خانوادگی مانند طلاق، تک والدی، محیط مدرسه مثل رقابت با دیگران، مورد سرزنش یا مضحکه واقع شدن در مدرسه، انتظار داشتن تفکر و رفتار در سطح معقول.

در این گونه موارد باید به کودک آموزش داد که چگونه علائم استرس مثل تپش قلب، تنفس سریع و احساس حرکت چیزی در معده را شناسایی کند و از تکنیک‌های دستیابی به آرامش مثل تمرینات تنفسی عمیق، سست کردن پیشرونده گروه‌های عضلات و تخیلات مثبت استفاده کنند. آن‌ها باید مشکل را بشناسند و راه حل‌های ممکن برای حل مشکل را فهرست و بهترین راه حل را پیدا کنند.

    
 زهرا سوهانی

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 08/12/2015 - 14:49