هنر درسی که در مدارس اعتبار ندارد

بچه‌هایی که در جنوب کشور یا روستاهای بنادر جنوب ایران زندگی می‌کنند تاکنون برف را ندیده و لمس نکرده‌اند و نمی‌توان انتظار داشت که آن‌ها زمستانی برفی با آدم برفی را نقاشی کنند؟ یا از کودکی که تازه به سن دوسالگی رسیده است چگونه می‌توان انتظار داشت خطوطی منظم ترسیم کند؟ کشیدن گربه پشت دیوار خانه (که قاعدتاً پشت دیوار قابل دیدن نیست) یا تصویر پدر خانواده با هیکلی درشت تر از بقیه (به خاطر نقش کلیدی‌اش در خانواده) همه حکایت از تعلقات خاطر کودک دارد که در حوزه روانشناختی کودک قابل تأمل و پذیرش است. مربی یا مدرس هنر باید نسبت به این پیش زمینه‌ها و پیش تولیدها آگاهی داشته باشد; او باید بداند هنرآموز در کدام شرایط سنی و شرایط زندگی به سر می‌برد تا بتواند فضایی مناسب برای آزادی عمل و هنر خلاقانه ایجاد کند. هر اندازه سن کودک بالاتر رود احساس واقع گرایی و تجربه اندوزی وی نیز بیش تر می‌شود و آفرینش‌های هنری او نیز تغییر می‌یابند... در هر مرحله بهتر از قبل می‌تواند تصویر واقعی بسازد و علمی تر بیندیشد البته عملی نگری و واقعیت پردازی منافاتی با تخیل و رؤیا ندارد. 

انسان هیچگاه بی نصیب از رؤیا، تخیل و حتی خرافه نخواهد بود; حتی در دوران معاصر که عصر مدرنیته بوده و اساسش بر مبادی خردگرایی تجربه و اثبات گرایانه استوار است. ضرورت پردازش و توجه کارشناسانه به درس هنر و برنامه‌های هنری ایجاب می‌کند که زنگ هنر مختص به خلاقیت‌های هنری کودکان یا دانش آموزان باشد، اعتبار بخشیدن به این درس با ایجاد زمینه‌های تشویقی و ترغیبی ارزشمندی هنر را نزد مخاطب (بچه‌ها) دو چندان می‌کند، ای بسا در این رهگذر استعدادهای درخشان کشف شود و مربی بتواند آن‌ها را برای آشنایی با رشته‌های هنری هدایت کند. این اتفاق مستلزم حمایت همه جانبه اولیا و مربیان هنری و در دسترس بودن ابزار کار است. 

متاسفانه در مقطع ابتدایی برخلاف دیگر مقاطع تمامی دروس از جمله هنر توسط یک معلم ثابت تدریس می‌شود مساله اینجاست که شاید آن معلم بتواند سایر دروس را به نحو مطلوب تدریس و تفهیم کند، اما آیا شیوه درس هنر را تنها با پشتوانه یک دوره کوتاه مدت می‌توان به شکل گسترده و با تمامی رمز و رازهایش تدریس کرد زیرا حجم مطالب هنری با توجه به زیر ساخت‌های روانشناختی، زیبایی شناختی، ارتباط حسی و خلاقانه و بدیع محدودپذیر نیستند. بنابراین اگر در مقاطع ابتدایی از یک کارشناس هنری برای تدریس استفاده کردیم هم به برنامه‌ها و قوانین نظام آموزشی اهمیت داده‌ایم و هم راهی هموار را در تونل پر از موانع و ناملایمات روحی- روانی کودک ساخته‌ایم. در مقاطع راهنمایی و دبیرستان نیز باید ساعات دیگر دروس را طوری طراحی و تنظیم کرد، تا معلم یا دبیر مجبور نشود برای جبران مافات دروس خود را از زنگ هنر استفاده کند. در برخی مدارس، درس هنر را به دلایلی مانند اضافه کاری، کمبود معلم و... برمی دارند و با دروس دیگر پر می‌کنند.

 ای بسا دانش آموزانی مستعد و علاقه مند به خاطر این اسقاط تکلیف و اهمال کاری در ورطه قهقرا و مهجوریت افتاده و استعدادشان مسکوت می‌ماند; طبیعی است وقتی که این گونه معلمان به خاطر نمرات دروس دیگر دانش آموز یا اخلاق او نمره هنرش را ۲۰ بدهند و هیچ گونه زمینه رقابتی، تقویتی و سنجشی درست به وجود نیاورند دیگر دانش آموزان حتی آن‌هایی که ذوق و قریحه زیادی به امور هنری دارند دچار رخوت و فترت هنری می‌شوند، بنابراین همان طور که در برنامه‌های مدون وزارتخانه ای تحت عنوان نظام آموزشی برای تدریس هنر، کتاب; زنگ درس هنر، سرفصل‌های تدریسی و بارم بندی لحاظ شده است. لازم تر از آن‌ها وجود مربی مجرب و آگاه وکارشناس است که می‌تواند تمامی این حلقه‌ها را به هم متصل می‌سازد. ایده آل‌ها در حیطه عمل است که راه صواب خود را طی می‌کند. در یک جمع بندی، محاسن یا کار ویژه هنر در آموزشگاه را می‌توان چنین تبیین کرد. 

 اهمیت هنر  

بی شک هنر این ابرپدیده بشری که وام دار بخش بزرگی از مواهب الهی بوده در ساحت‌های گوناگون تمدن انسانی حضوری قابل توجه و تأمل برانگیز داشته است، نیاز بشر اولیه به خوراک و تسخیر عوامل مادی- طبیعی - بهانه ای بوده است تا او بتواند با تکیه بر ذوق فطری خویش دست به خلاقیت هنری (غالباً تجسمی) زده که در گاه دیگر با مهار این نیازمندی‌ها، با دیدگاه زیباشناختی خود توانسته است احساسات و افکار خود را ابراز دارد، با این رویکرد می‌شود چنین نتیجه گرفت که آبشخور هنر، سرچشمه نیازمندی‌های ابتدایی (مادی)، درونی (عاطفی) و احساسی بشر بوده که در گذر زمان شکل‌های متنوعی به خود گرفته است. گاهی در ساحت تفریح و تفنن، گاهی در رسالت یک رسانه فرهنگی- اجتماعی و گاهی در قلمرو یک شیوه درمانی و چندین ساحت دیگر طی طریق کرده است تا جایی که اگر این ساحت‌ها و کار ویژه‌ها را برداریم گویی از پازل زندگی تکه‌های مهمی گم شده است. این مقدمه گونه حاکی از ضرورت هنر در حوزه‌های زندگی مادی و معنوی بشر بوده که در تمامی دوره‌های تاریخی همزاد با او بوده است، چون تاکید این مقاله بر دامنه اثر بخشی هنر، این میراث فرهنگی بر گروهی ویژه از جامعه یعنی تیپ کودک و دانش آموز است. این مقدمه را از پیوند هنر دانش آموز پی می‌گیریم، از آنجایی که فعالیت تجسمی و بصری کودک در قسمت نیمکره راست مغز و امور تحلیلی، بیانی و علمی کودک به نیمکره چپ مغز او مربوط است بنابراین مباحث علمی، ارقامی یا دروس کلاسه شده و بعضاً خشک و بی روح استفاده زیاد از نیمکره چپ را به دنبال دارد. 

 ایجاد فعالیت‌های هنری به ویژه هنرهای موسیقایی و تجسمی استفاده از نیمکره راست مغز را دربر می‌گیرد که این فرآیند در بالانس و تعادل قوای فکری، روحی و روانی بچه یا دانش آموز، شایسته و ضروری به نظر می‌رسد، این تمهیدات زمینه و بستری است تا کودک یا دانش آموز با ارائه خلاقیت‌های هنری بتواند هم به تخلیه روحی - روانی نائل آید و هم به موجودی دارای ظرفیت قابل فهم و درک برای پذیرش بهتر تغذیه‌های علمی و آموزشی تبدیل شود; هنرهای تصویری و تجسمی به لحاظ دانش حس دیداری ماندگار تر از هر چیز دیگری در حافظه انسان نقش می‌بندند از تصاویر سنگ نگاره‌های دوران غارنشینی مانند تصاویر گاوهای وحشی در غارهای التامیرای اسپانیا و لاسکوی فرانسه گرفته تا نقوش انتزاعی ماندالاهای کودکان و تصاویر و نقوش گرافیکی و تجریدی مدرن با مکاتب خاص، همه و همه این نکته را در ذهن متبادر می‌سازد که دیدن، ماناتر و جاودانه تر از شنیدن و گفتن است. این نظریه ما را به آنجا رهنمون می‌سازد که به خاطر جذابیت‌های هنرهای بصری و تجسمی نزد کودکان با این وسیله (شکل وتصویر) بهتر می‌توان مسائل غامض مانند ریاضیات و دیگر علوم به ظاهر سخت را به آنان تفهیم کرد. داستان‌های مصور و تصاویر متحرک (پویانمایی) همیشه جذاب تر از داستان‌های شفاهی یا سخنرانی‌ها نزد بچه‌ها هستند، البته این قضیه به همین جا ختم نمی‌شود، اگر قرار است کودک را با دنیای نقاشی یا هنرهای تجسمی آشناتر سازیم و استعدادهای او را شکوفاتر و جهت مند کنیم باید به عنوان یک مربی از فنون و شیوه‌های درست ارتباطی، ظرفیت‌های روحی و پذیرشی کودک یا دانش آموز، عناصر کمی و کیفی هنرهای تجسمی و محصولات هنری تاثیرگذار اطلاع کافی داشته باشیم، یکی از این دانش‌ها دانستن وضعیت مخاطب به لحاظ ظرفیت سنی و روحی اوست. 

جدول آمادگی‌ها

جداول آمادگی ظرفیت‌های سنی و بصری هنرآموز را از دوران کودکی تا مراحل بلوغ نشان می‌دهد که مربی یا مدرس هنر ملزم به شناخت آن است. 

بر اساس این گزارش سن هنرجو:

از یک تا ۵/۱ سالگی کودک کشیدن خطوط ساده و ناهماهنگ را تجربه می‌کند،
از ۵/۱ تا ۵/۲ سالگی کشیدن خطوط ساده و مرکب (تصاویر دیاگرام و ماندالا)، 
از ۵/۲ تا ۴ سالگی دوران قبل از تصویر (تصاویر ذهنی و انتزاعی) است،
از ۴ تا ۶ سالگی دوران تصویری (خلق فضای مناسب از روابط اشیا)، 
از ۶ تا ۹ سالگی دوران واقعیت گرایی یا قبل از بلوغ (ترسیم طبیعی اشیا)، 
از ۱۳ تا ۱۵ سالگی دوران بلوغ فکری و تحلیلی (ناتورئالیسم گرایی: تصاویر سه بعدی اشیا با جزییات) 
از ۹ تا ۱۳ سالگی دوران بلوغ یا تمییز قابلیت‌های هنری خود شناخته می‌شود. 
    
 خیال پردازی

 تا زمانی که خواب، مرگ، اضطراب، عشق، نفرت و خطر همراه بشر است رؤیاپردازی، نمادگرایی، اسطوره سازی و تخیل همراه او خواهد بود. گویی یکی از مؤلفه‌های انسانیت انسان در همیشه تاریخ زمین و زمان حس تخیل رؤیاپردازی و نمادگرایی اوست. دانشمندان می گویند چیزهایی مانند نقاشی که بتوانند احساس کودک را برانگیزانند و رؤیا و فانتزی‌های (خیال پردازی‌های) او را تقویت و فعال سازند برایش جذاب خواهند بود به همین دلیل تاکید آن‌ها بر این است که آموزش هر چیزی به کمک هنر راحت تر است (این هنر نه تنها نقاشی و هنرهای پلاستیک و تجسمی بلکه موسیقی و نمایش را نیز شامل می‌شود).علاوه بر این کاربرد، اگر کودک یا دانش آموزی به دلایلی مانند خجالتی بودن; لال بودن و یا لکنت زبان داشتن نتواند در برقراری ارتباط کلامی; احساس خود را ابراز کند به وسیله هنر; صادقانه و بی تکلف ارتباط حسی می‌آفریند و به درستی; آن جا که سخن از گفتن باز می‌ماند موسیقی (هنر) آغاز می‌شود (ناگفته نماند که نقاشی خود نوعی موسیقی منجمد است) نقش کارآمد و مثبت مربی یا مدرس هنر درکنار کتاب هنر راهگشای تأثیر هنر در فرآیند تعلیم و پرورش کودکان و دانش آموزان خواهد بود.

مربی در وهله اول باید مهارت‌های لازم در کار خود داشته باشد تا بتواند شرایطی را به وجود آورد تا هنرجویان بتوانند در فضایی مطبوع و خوشایند با هنر خود صادقانه رفتار کنند; بتوانند بدون تکلیف و تکلف تمایل قلبی به کار خود داشته باشند خود آگاه و نا خود آگاه خویش را سر خوشانه به کار گیرند و در دنیایی از کشف و شهود همچون عارفی مست و شیدا احساس خود را ابراز کنند.
 از جمله این شرایط و فضای مناسب ایجاد کار گروهی بین هنرورزان (دانش آموزان) است. این فضاتمرینی است برای ورود به اجتماع با حس همکاری و تعاون، از دیگر شرایط مناسب و بسترساز برای دستیابی به هنر خلاقانه و جذاب وادار نکردن بچه‌ها نسبت به مدل‌های کلیشه ای و تکراری است که باعث می‌شود ذهن خلاق آن‌ها را عقیم سازد و تخته بند یک کار دیکته ای و تزریقی کند.
اصولاتکرار و کپی از مدل‌های آماده و پیش رو، حس نمادگرایی و آفرینش گری انسان را عقیم می‌سازد آن هم کودک که سرشار از تخیل و روی است کلیشه گرایی قدرت تجسم و تخیل و روی است، کلیشه گرایی قدرت تجسم و تخیل فرد درباره اشیا، پدیدارها و مفاهیم را ضعیف و نابود می‌کند و از کودک موجودی منفعل می‌سازد و نه فعال. بخش موسیقی ملایم و بدون کلام به خاطر ایجاد آرامش در حالات روحی هنرمند یا هنرجو فضای مطلوب و دلچسب به همراه می‌آورد. دانش آموزان در این فضا (ماتریس) اندیشه و احساس خود را توامان به کار می‌گیرند و در پردازش اثر هنری (تجسمی) خود از شرایط داده شده بهره بهتری می‌برند. 
   
خود باوری

 از دیگر مواد درسی کتاب هنر می‌توان به کولاژ، کار دستی و مانند این‌ها اشاره کرد; در این شیوه‌های تکنیکی شاهد ارتباط مستقیم و فیزیکی بین انگشتان کودک و اجسام و احجام هستیم. در این تعامل چند پیامد حاصل این هنر کارگاهی می‌باشد; نخست این که کودک به دستان خود می‌نگرد; از آن‌ها معجزه می‌خواهد و اعتماد می‌گیرد که می‌تواند بسازد; می‌تواند زیبا بیافریند... . و این ساختن به مرور تبدیل به مهم‌ترین و زیباترین لحظه‌های عمر او می‌گردد; یعنی ساختن فردای خود و در نگاهی کلی ساختن جامعه خود.  خمیرهای رنگی، مقواهای گوناگون; ابزار و اشیای موجود در زیر دستان کودک هر کدام می‌تواند المانی از اجزای واقعی یا حقایق درونی یا برونی وی باشند; تعاملی زنده و ارتباطی دو سویه بین ذهن و عین یا به عبارتی ارتباط بین واقعیت و حقیقت. 
    
او دوست ندارد خانه مقوایی‌اش سست و بی گل و درخت باشد، او دوست ندارد مجسمه‌هایش آدم‌های شرور و بدسیرت باشند، او دوست ندارد هر آن چه که پدر و مادر و معلمش دوست ندارند، آری کودک ما فارغ از تمامی خط کشی‌های قرمز و قید و بندها توسن خیال اش به عالم حقیقی و اتوپیای درون خود سفر می‌کند آن جا که آن چه که باشد و آن چه که باید دوست داشت. مساله دیگر برخورد مربی با آثار هنری کودکان تحت عنوان قضاوت و داوری است. معمولادانش آموزان و کودکان مشتاق‌اند بدانند نظر معلمشان درباره آثار هنری‌شان چیست؟ در این حوزه مربی یا معلم باید شرایط سنی و روحی دانش آموز یا کودکستانی را درک کند. یک مربی یا معلم هنر تا حد لزوم باید روانشناسی کودک هم دانسته باشد تا بهتر بتواند در دل مخاطبش راه یابد به جز کتاب درسی هنر که منحصر به هنرهای تجسمی است، برنامه‌های موسیقی در کودکستان و مراکز آموزشی مانند دبستان یا راهنمایی می‌توانند در نشاط و انعطاف پذیری بچه‌ها برای درک بهتر مهارت‌های درسی مفید فایده قرار گیرند برنامه‌هایی همچون سرودهای دسته جمعی و تعلیم موسیقی در زمان‌های فوق برنامه ای. 

گرچه تحقیقات نشان داده است که شنیدن موسیقی نیز بر روی هوش انسان تأثیر دارد; اما قوی‌ترین تاثیرات از شرکت فعال در ساختن به دست می‌آید، کودکانی که فقط موسیقی را منفعلانه می‌شنوند بیش تر سود خواهند برد; واضح است که تحریکات شناختی در خلال آموزش موسیقی به سطح بالایی می‌رسد... 
کودکی که روی مساله ریاضی کار می‌کند معمولابرای مدت طولانی فقط می‌نشیند و فکر می‌کند و تنها با مداد و کاغذ سر وکار دارد همان کودک هنگامی که با گروهی همکاری می‌کند باید خود را با گروه هماهنگ کند و همزمان باید به فکر باشد تا برای آن چه باید انجام دهد آماده باشد در هیچ فعالیت دیگری کودک این چنین جذب کارهایی نمی‌شود که باید در خلال اجرای موسیقی دایما توجهشان به کار باشد. ساختارهای تفکر باید دایما روزآمد و دقیق باشد این ترکیب هوشیاری و احتیاط همراه با پاسخ‌های فیزیکی در حال تغییر یک تجربه آموزشی است که ارزش بی همتایی دارد (مجله مقام موسیقایی: سال هشتم شماره ۱۴ ص ۴۶)

 بایدها و نبایدها

۱- ایجاد زمینه‌های بالندگی هنر خلاق و خودجوش (غریزی) و گسترش فنون و اطلاعات هنری (اکتسابی) برای کودکان. 

۲- هدایت و همسو کردن جها ن بینی کودکان با آموزه‌ها و باورهای مذهبی به منظور اعتلابخشیدن به آرمان‌های اسلامی، پالایش نفوس (به قول ارسطو: کاتارسیس) و هنر خوب زیستن.

۳- شناخت ویژگی‌ها و مؤلفه‌های تاریخی و سنتی و مذهبی در هنر ایرانی و تحکیم و تعمیم این ویژگی‌ها. 

۴- ماهیت هنر به عنوان یک رسانه آموزشی و کاربردی می‌تواند مفسر پدیدارهای اجتماعی، سیاسی و اخلاقی باشد. مثلاارتباط نقاشی با دفاع مقدس، روزهای محرم، اعتیاد به دخانیات; بهشت و دوزخ و.

۵- ایجاد روحیه جمع گرایی همکاری و تعاون و حس نوع دوستی به خاطر اجرای کارهای گروهی. 

 باز هم باید اذعان بداریم که تمامی این بایدها و نبایدها یا ایده آل‌ها در گرو ایجاد شرایط یا تمهیداتی است که باید به کار بست; اما این که چه نوع تمهیدات و چه نوع راهکارهایی راهگشا هستند؟ به اعتقاد نگارنده عمده مؤلفه‌هایی که می‌توانند تعریفی درست از تحقق هنر به عنوان درسی جذاب و تأثیر گذار ارائه دهند با توجه به مطالب گفته شده به این قرارند: 

۱- طراحی سرفصل‌های مناسب و جذاب کتاب هنر با توجه به شرایط سنی و جنسی کودکان
۲- وجود مربیان و مدرسان متخصص رشته هنر
۳- ایجاد امکانات و لوازم مورد نیاز هنرآموزان (از طرف اولیا و مدرسه)
۴- ایجاد فضایی مطبوع و دلنشین برای انگیزه پردازش به کارهای هنری در کلاس یا کارگاه.
۵- ترغیب، تشویق و ارزشیابی درست آفرینش‌های هنری کودکان توأم با حس دلسوزی و هدایتگری از جانب مربی
۶- برداشتن عوامل مانع در بروز خلاقیت‌های بدیع (مانند اکراه، تکرار، تکلیف و کلیشه.)
۷- به وجود آوردن موقعیت‌های فوق برنامه از طرف مربی و مدیر مانند بردن بچه‌ها به آتلیه‌ها; هنرسرا ها و نمایشگاه‌های آثار هنری (نقاشی; خط; مجسمه سازی; صنایع دستی، نمایش‌های کودکان و…  
۸- بردن بچه‌ها به دیدن مناظر طبیعی، صحراها، روستاها، باغ وحش و مانند این‌ها به منظور کشیدن طراحی از این فضاها و... 

نویسنده: حسین مددی 

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 02/25/2015 - 12:47