آموزش کودکان در فضای باز و نیاز آن ها به تحرک و جنبش

یادگیری از راه تحرک

تحرک یکی از ارزشمندترین حالت‌‌های یادگیری برای کودکان است. راهی‌ست که آنان به‌ یاری آن می‌توانند درباره‌ی خودشان و محیط پیرامون‌شان بیش‌تر بدانند. «واژه‌ها در آغاز ابزاری برای اشاره به اشیاء هستند و تا هنگامی که خردسالان آن‌ها را با چشم و دستِ خود لمس نکنند، صداهایی پوچ و خالی‌اند» (ایزاکس 1954). ایزاکس می‌گوید کودکان باید برای دریافتن معنا کاوش کنند. با راه رفتن و تجربه کردن است که به معنای دور و نزدیک و... پی می‌برند. 

یادگیری از طریق تجربه و مشاهده

در سایت آموزک بخوانید: آموزش کودکان در فضای باز و نیاز به هوای تازه و آفتاب

باید به اهمیّت تحرک مانند عاملی برای رشدِ یکپارچه‌ی کودک آگاه بود. تحرک با رشد جسمی، ذهنی و احساسی کودک همراه‌ است و کارکرد، تفکر و احساس‌های او می‌تواند در روند تحرک سنجیده شود.
تحرک نشان‌دهنده‌ی فعالیت درونی انسان‌هاست. با آن که رابطه علت و معلولی میان کم‌توانی حرکتی در ریزحرکت‌های انگشتی [1] و دستاوردهای آموزشی نیست، نشانه‌ها بیانگر آن است کودکانی که دچار این عارضه هستند، در پاسخ به سطح انتظارات، موفقیت کم‌تری در مدرسه دارند. مود (2008) می‌گوید شاید ساختار دست و مُچِ برخی کودکان آن اندازه رشد نکرده باشد که بتوانند مداد را در دست بگیرند. این به معنای بازیگوشی و فرار از مسئولیت نیست، بلکه آن‌ها آمادگی چنین کاری را ندارند. کودکان از راه تحرک می‌توانند احساس خود را بازگو کنند: که آیا لذت می‌برند، عصبانی‌اند یا دچار تنش هستند. اما بیش از این موضوع‌ها، موفقیت در تحرک، سبب خشنودی کودک از خود می‌شود.

در سایت آموزک بخوانید: بازی در فضای باز و اهمیّت آن در تندرستی خردسالان

کودکان از هنگام زاده شدن از راه تحرک و بازی با اشیاء به کاوش می‌پردازند. بیش‌ترین نگرانی نوزادان داشتن ارتباط با دیگران و پرداختن به کاوش و دستیابی به رسیدن، ایستادن، چهار دست‌وپا رفتن و گام برداشتن است. این کاوش تا سن 3 – 4 سالگی ادامه دارد، کودکان می‌خواهند مفهوم دور و نزدیک، سبُک و سنگین، هموار و ناهموار را بیاموزند. تحرک و بازی با محیطِ پیرامون، ابزار آنان برای درک این مفهوم‌هاست. برای نمونه سبُکی و سنگینی را می‌توانند با کشیدن یک کامیون اسباب‌بازی با و یا بدون یک کودک نشسته بر آن آزمایش کنند. همواری و ناهمواری را می‌توانند با به‌کارگیری آجر و سنگ یاد بگیرند. کودکان از راه بازی و تحرک چیزی فراتر از مهارت ها را می‌آموزند. آن‌ها از راهکارهای ادراکی برای شناخت بدن و ارتباط با دیگران بهره می‌گیرند . هر کودکی باید دانش خود را پایه‌ریزی کند. پس کودکان باید بتوانند به آسان‌ترین روشِ یادگیری دست یابند و این موضوع تنها وابسته به تعامل فردی با محیط پیرامون‌شان است. 

آموزش از طریق بازی و تحرک

در سایت آموزک بخوانید: اسکاتلندی‌ها به بازگشایی مدرسه‌ها در فضای باز می‌اندیشند

باید بدانیم که تحرک و رشد بدنی دو بخش جداگانه هستند. کودک با تحرک یاد می‌گیرد در حالی که رشد بدنی یکی از جنبه‌های رشد است. هدف از تحرک، راه رفتن، بازی با کودکان دیگر، کشیدن کامیون اسباب‌بازی، خانه‌سازی یا روایت کردن است که فراتر از رشد بدنی‌ست. تحرک فراتر از همه‌ی فعالیت‌‌هاست و هم در درون بدن رخ می‌دهد و هم در بیرون و تنها در رشد بدنی خلاصه نمی‌شود. دیویس بر این باور است که تحرک یکی از پایه‌ای‌ترین بنیادهای زندگی‌ست و کارگزاران آموزشِ کودکان چندان درک درستی از تفاوت‌های این موضوعِ آشکار ندارند. یکسان دانستن تحرک و رشد بدنی در برنامه‌های درسی - که در آن‌ها رشد بدن در آخرین جایگاه است - به معنای آن است که تحرک به آسانی در جهانِ آموزش ناپدید می‌شود. ما باید از ناهمسانی میان رشد بدنی و تحرک آگاه باشیم.
از این رو محیطِ باز فضایی برای یادگیری و آموزش است و حیاطِ بازی و تفریح نیست. آن‌چه محیط باز در خود دارد محیط بسته ندارد: کودکان آزادانه تحرک می‌کنند و از همه‌ی توانایی‌های بدنی خود برای موقعیت‌‌های خیالی بهره می‌گیرند، به آسانی مفاهیم مربوط به مقیاس‌های بزرگ را می‌آموزند. 

تحرک و رشد بدنی در کودکان

در سایت کتابک بخوانید: پیوند کودک و طبیعت در طراحی زیست‌گرای فضای مدرسه‌ها

تینا بروس با بررسی دیدگاه‌های جروم برونر بر این باور است که حالت‌‌های یادگیری کودکان كُنشی (پویا)، تصویری (گرافیکی یا بصری) و سمبلیک (انتزاعی) هستند. او می‌گوید که حالت فعال در کودکان گسترده‌تر و مهم‌تر است. «گسترده‌تر» به این معناست که برای یادگیری، بیش‌تر در دسترس است. پیاژه می‌گوید «تفکر فعالیتی درونی‌ست». آته [2] طرحواره هایی از الگوهای رفتاری ویژه کودکان درباره‌ی جهان و یادگیری آن‌ها ارائه می‌دهد. وی بر این باور است که کودکان از راه تحرک، دانستنی‌هایی درباره‌ی خود، محیط و مکان‌یابی (توپولوژی) اشیاء به‌دست می‌آورند، مفهوم شکل، فرم و حرکت را درمی‌یابند. همچنین درباره‌ی فضا، مسیر، جهت و تسلط آگاه می‌شوند. برای نمونه همه‌ی این آگاهی‌ها در نوشتن و به‌کارگیری اشیاء یا گذر از پهنای خیابان به‌کار می‌آید. تحرک توانمندسازی کودکان در شناخت اشیاء و افکار را در پی دارد.

درنگ و اندیشه

محیط بسته و باز دو محدوده‌ی جداگانه‌اند و همه ما (کودکان و بزرگ‌سالان) در هر یک از این محیط‌ها، ناهمسان رفتار می‌کنیم و روش‌های ظریفی برای این کار داریم. یعنی آن که ‌این دو فضا برای افراد گوناگون چیزهای ناهمسانی دارند. ما باید همه به ‌این موضوع آگاه باشیم و با تفاوت‌ها سازگاری پیدا كنیم تا بتوانیم به کودکان كمک كرده باشیم. موضوع، تنها داشتن تجربه‌های گوناگون در محیطِ باز برای كودكان نیست بلكه ما بزرگ‌ترها در محیط باز واکنش های متفاوتی به كودكان داریم. (استفانسون 2002)

روی‌هم‌رفته محیطِ باز از دید روحی، اجتماعی، جسمی، زیبایی و ذهنی برای كودكان سودمند است. کودکان از بودن و انجام فعالیت‌های سازنده در محیطِ باز بهره می‌گیرند. محیطِ باز سالم است و این محیط برای کودکان هوای تازه، خورشید و نور صبحگاهی را به‌ ارمغان می‌آورد. کودکان به ‌یاری فعالیت بدنی و یادگیری به‌همراه تحرک می‌آموزند كه ورزش بخشی از زندگی‌ست كه به ورزیدگی بدن و سلامت می‌انجامد. خطرپذیری و چالش‌پذیری به کودکان می‌آموزد كه ورزیدگی‌هایی تازه به‌دست آورند و با به‌‌دست آوردن موفقیت، اعتماد و عزت نفس آنان برای یادگیری مهارت‌های نو افزایش می‌یابد. 

تفاوت یادگیری کودکان در فضای باز و بسته

ماتیو (1994 و 2003) در طراحی و نقاشی نشان می‌دهد که عمل و تحرک بر احساس و تفکر مؤثر است و بر گفتار و ارائه‌ی بصری تأثیرگذارند. ماتیو می‌گوید نقاشی تنها کاغذ و مداد نیست. روندی سراسر کاوشی‌ست که با هر ابزاری که کودکان بتوانند در دست بگیرند انجام شدنی‌ست و طراحی بخشی از بررسیِ هستی و چگونگی و چرایی انجام رویدادهاست. کودکان به ‌یاری نقاشی تحرک دارند و درباره‌ی جهان می‌آموزند. هنگامی که آنان چیزی را ارائه می‌دهند (با به‌کارگیری نشانه، شکل، عمل یا ابزار) شیئی را نماد شیء دیگر می‌کنند و با بهره‌گیری از بیان (گفتار، عمل یا تصویر) حرکت را نشان می‌دهند. بیش‌تر کودکان با حرف زدن، اشاره کردن، نقاشی کشیدن، داستانی را بازگو می‌کنند و این تحرک بخشِ ارزشمندی از یک فرایند است. نوزادان شیر را بر زمین می‌ریزند و با دیدن آن‌چه رخ می‌دهد به درک تأثیری که بر محیط خود می‌گذارند توانا می‌شوند. این موضوع با نمادها پیوند می‌خورد (نمادها و تصویرها)، پس در آغاز، نشانه تنها نشانه است اما پس از آن نمادِ چیزی می‌شود.

درک کودکان از وقایع از طریق دیدن

درباره‌ی بازی در فضای باز، کودکان فضای کافی برای آفرینش این اندیشه‌ها را دارند، می‌توانند با گچ روی زمین کار کنند یا از اشیاء و اجناس بهره بگیرند. باید بدانیم هنگامی‌ که کودکان با غذا، خاک یا گودالِ آب، بازی می‌کنند، سرگرم کاوش و شناخت ویژگی‌های آن عناصر هستند، می‌توانند با آن‌ها نقاشی کنند و به آفرینش تصویر دست‌یابند. پس نباید طراحی و نقاشی را به ارائه‌ی تصویر محدود کنیم، موضوع فراتر از این‌هاست. با تماشای خردسالان می‌توانیم به آن‌ها دل‌گرمی بدهیم که از آن‌ها پشتیبانی می‌کنیم و اجازه نمی‌دهیم کسی آن‌ها را برنجاند و کارشان را آشفته کند. 

در سایت آموزک بخوانید: برتری های یادگیری کودکان در فضای باز

کودکان هر روز نیازمند کاوش و دستکاری محیط هستند. اگر موضوعی را با فاصله زمانی تجربه کنند شاید در آن کار مهارت پیدا نکنند. اگر فعالیت‌‌ها تنها یک هفته در میان انجام شوند از دیدگاه ویگوتسکی «ساختار پختگی» هرگز برای آن ها رخ نخواهد داد. پیامد در فضای باز بودن این است که کودکان به کاوش و یادگیری از راه تحرک می‌پردازند.

پی‌نوشت:

[1] developmental coordination disorder (DCD) (‘clumsy’)

[2] Athey

ویراستار
مسعود میرعلایی
نویسنده
Submitted by editor69 on چ., 08/21/2024 - 07:40