آلبرت بندورا
آلبرت بندورا در ۴ دسامبر ۱۹۲۵ در منطقهٔ زیبا ولی کوهستانی و سرد شمال آلبرتا، کانادا به دنیا آمد. مثل بسیاری از کودکانی که در روستاهای کوچک به دنیا میآیند، بندورا، از ابتدائی تا دبیرستان به یک مدرسه رفت. اما به خاطر کمبود معلم و منابع مختلف، از بندورا و دیگر دانشآموزان خواستهمیشد که «به خودشان درس دهند.» بعد از دیپلم و در تابستان، بندورا در عملیات ساخت بزرگراه آلاسکن به عنوان کارگر مشغول به کار شد. این بزرگراه، در طول جنگ جهانی، برای وصل کردن آمریکا به ایالت آلاسکا ساخته شد. در این زمان، بندورا با کارگران زیادی دوست شد که انواع و اقسام مشکلاتِ روانی را داشتند و بیوگرافیشان بسیار «پر رنگ و لعاب» بود. از جمله این افراد کسانی بودند که از زندان آزادی مشروط گرفتهبودند اما فرار کردهبودند، بدهکارانی بودند که از طلبکاران فرار کردهبودند، یا مردان مطلقهای بودند که برای فرار از پرداخت نفقه فرار کردهبودند. مشاهدات وی، و تاملاتی که با این افراد داشت، باعثشد به روانشناسی بالینی علاقهمند شود.
بعد از دیپلم، بندورا به دانشگاه بریتیش کلمبیا رفت. علاوه بر روانشناسی بالینی، بندورا به نظریههای یادگیری نیز بسیار علاقهمند شد. در ۱۹۴۹، بعد از فقط سه سال کالج، لیسانس روانشناسی گرفت. به هنگام انتخاب دانشگاه برای فوقلیسانس، بندورا از علاقه خود به روانشناسی بالینی پیروی کرد و به دانشگاه آیووا رفت که در آن زمان یکی از مراکز اصلی برای مطالعه درباره نظریههای یادگیریبود و لیدرشیپ آن دست نظریه پرداز معروف یادگیری، کِنِتدبلیو. اسپنس بود. با اینکه بندورا به روانشناسی بالینی علاقهداشت، تحت تاثیر اسپنس، شاهد دقت و صرامت تحقیقات تجربیشد و از نزدیک شاهد مفهومپردازی نظری اسپنس درباره یادگیری شد. در آن زمان، مفاهیم اسپنس، نیرویی غالب در روانشناسی بود. بندورا در ۱۹۵۱ فوقلیسانس و در ۱۹۵۲ دکترای روانشناسی بالینی را از دانشگاه آیووا دریافتکرد.
علاوه بر شاگردی نزد استاد بزرگی مثل اسپنس، درس خواندن در دانشگاه آیووا یک تاثیر مهم دیگر در زندگی بندورا داشت. او در آنجا با همسر آینده خود، ویرجینیا وارنز، آشنا شد.
بعد از دانشگاه آیووا، بندورا یک دوره کارآموزی یک ساله را در WGC پذیرفت. در ۱۹۵۳، در پایان کارآموزی در ویچیتا، به دانشگاه استنفورد در پالو آلتو رفت و به عنوان استاد در آنجا مشغول به کار شد. او در تمام طول کاریری آکادمیک خود، بجز فقط یک سال، در همانجا ماند.