بازی در فضای باز و اهمیّت آن در تندرستی خردسالان
تغییرهایی که بهتازگی در جامعهها رخ داده، بر عادتهای کودکان نیز مؤثر بوده است. مدّتِ بازی کودکان در بیرون از خانه کم شدهاست، و آنان به زندگی کمتحرک روی آورده و از زندگی طبیعی دور شدهاند. با توجه به اهمیّت بازیهای بیرون از خانه برای رشد طبیعی و تندرستی خردسالان، پروژهای برپایه «محیط بیرون از خانه»، تعریف و برروی گروهی از خردسالان در یک مرکز آموزشی کودکان در کشور پرتغال انجام شد.
هدف این برنامه، تغییر عادتهای کودکان از فعّالیتهای درون خانه، بهسوی فعّالیتها و تجربههای منظم در فضای باز بود. در این مقاله، ابعاد اصلی بازی در فضای باز را که هنگام انجام شدن پروژه دیده میشدند (مانند تماس با عناصر طبیعی، اهمیّت خطرپذیری و فرصتهای اجتماعی شدن)، معرفی و ارائه میکنیم، و اهمیّت نقش مربیان و خانوادهها را در آفرینش یک بازیِ باکیفیت در بیرون از خانه، نشان میدهیم.
معرفی
در پژوهشهای عمیق و گستردهای که تاکنون انجام شده، از بازی همچون فعّالیتی طبیعی و ضروری برای رشد درست کودکان یاد شده است. بازی به پیشرفت مهارتهای شناختی، بدنی، اجتماعی و احساسی کودک کمک میکند و شرایط لازم را برای رشد و یادگیری او فراهم میسازد. کودک به کمک بازی، میتواند تجربه کند، مشکلاتش را حل کند، خلاقانه بیاندیشد، همکاری با دیگران را بیاموزد و سرانجام دانش ژرفتری دربارهٔ خودش و جهان پیرامونش بهدست آورد. از همان نوزادی، کودک امکان تجربهٔ فرصتهای گوناگونی را برای بازی کردن دارد. او در این بازیها میتواند تصمیم بگیرد چهکاری انجام دهد، با چهکسی و یا چگونه این بازی را به انجام رساند. این رویداد به افزایش استقلال و اعتماد بهنفس او میانجامد.
در آموزک بخوانید: کدام بهتر است: بازی در فضای بسته یا بازی در فضای باز؟
چنان که میدانیم، فضا و زمان در بازیهای کودک تأثیر میگذارد، از این رو، در این مقاله تأثیر ویژهٔ فضای باز را در برآوردن نیازهای کودک هنگام بازیِ آزاد، نشان میدهیم. ما این بازخورد را با بررسی گزارشهایی که از پروژهای آموزشی در فضای باز با چهارده کودک خردسال پانزده تا سیوشش ماهه (سه سال) در کشور پرتغال فراهم شده، انجام میدهیم. هدف این بررسی شناسایی تأثیرهای مهم بازی در فضای باز بر بهبود یادگیری و تندرستی این خردسالان بود. این مقاله نقش مربیان، پدرها و مادرها در فراهم ساختن شرایط برای چنین تجربههایی را در روند آموزش به خردسالان بازگو میکند.
بازی در فضای باز در محیطهای کنونی جامعه و پیوند آن با برنامههای آموزشی
ویژگیهای محیط بیرون از خانه، فرصتهای گوناگونی را برای بازی کودکان فراهم میکنند که درون خانه این فرصتها بهسختی فراهم میشوند. فضای بیرون را محیطی باز که پیوسته تغییر میکند، میتوان توصیف کرد. جایی که آزادی، تحرّک و همچنین تماس با عناصر طبیعی را میتوان تجربه کرد. کودکان هنگام بازی در بیرون از خانه، از قرار گرفتن در برابر نور خورشید، عناصر طبیعی و هوای آزاد - که به رشد استخوانها، قویتر شدن سیستم ایمنی و فعّالیت بدنی کمک میکنند – بهرهمند میشوند. با توجه به رشد فزایندهٔ چاقی و اضافه وزن در کودکان، نیاز به فعّالیت بدنی از کودکی، بیشتر خود را نمایان میسازد. بنابر دیدگاه «سازمان بهداشت جهانی»، پرتغال دومیّن کشور اروپایی است که بالاترین اندازهٔ اضافه وزن را میان کودکان یازده ساله دارد (۳۲ درصد)، و پیش از آن، کشور یونان (۳۳ درصد) و پس از آن، کشور ایرلند (۳۰ درصد) است. همچنین بازی در فضای باز، به افزایش سطح توجه و تمرکز کودک و تندرستی هرچه بیشتر او میانجامد.
با وجود همهٔ موارد گفته شده، شواهد فراوانی دربارهٔ اهمیّت بازی کودکان در فضای باز است که به نوع ویژهای از بازی و تجربههایی که شاید کودک در آن فضا بهدست میآورد، اشاره نشده است. یک باور نادرست و رو به افزایش دربارهٔ آسیبهای احتمالی بازی در فضای باز در میان والدین و آموزگاران وجود دارد. از این رو، بچهها و والدین آنان، بیشتر گرایش دارند به فعّالیتهای منظم و مهار شدهٔ درون خانه بپردازند. با آن که بیشتر والدین اهمیّت تجربههایی را که کودکان در بازیهای بیرون از خانه میتوانند بهدست آورند، میدانند، به بازی کودکانشان در خانه گرایش بیشتری دارند. آنها برای این گرایش خود، دلایلی را همچون خطرهای احتمالی، تعامل با غریبهها و رفتوآمد خودروها بازگو میکنند. به گفتهٔ «گیل» (Gill)، بیشتر این ترسها از تفسیر نادرست واقعیتها پدید میآید، و در جامعه، واقعیت ندارند. برای نمونه، ترس از ربوده شدن کودک با افزایش چنین بزهکاریهایی در جامعه پیوند ندارد، اگرچه رسانههای اجتماعی در هنگام پدیدار شدن چنین رویدادهایی، این ترس را در جامعه چند برابر میکنند و والدین به خود حق میدهند از کودکشان بیشتر مراقبت کنند. این مراقبت به سبب ترس، در درازمدت کودک را از رشد طبیعیاش باز میدارد.
همچنین، با توجه به این که بیشتر پدرها و مادرها ساعتهای بسیاری کار میکنند و بهترین فرصتها را برای کودکان خود در دستیابی به مهارتها و دانشهای مختلف میخواهند فراهم کنند، و در این راه بسیار زحمت میکِشند، روشن است که دربارهٔ نوع مشغولیتهای فرزند خود در طی روز، نگرانیهایی داشتهباشند. بیشتر وقت کودکان به فعّالیتهای درسی و ورزش، سپری میشود و در نتیجه، فرصتی برای بازی در فضای باز نمیماند.
کودکان برای جابهجایی میان مکانهایی که این فعّالیتها را در آنجا انجام میدهند، بیشتر به بهرهمندی از خودرو علاقه دارند. و این رفتار بازدارنده تجربهٔ محیط بیرون از خانه و تعامل آنان با جامعه میشود. با توجه به مدتی که بچهها در محیطهای آموزشی سپری میکنند، باید در برنامههای آموزشی کودکستانها و دبستانها، زمان و مکان ویژهای برای بازیهای کودکان در فضای باز گنجانده شود. پژوهشها نشان میدهد آموزشهای اولیهٔ کودکان در کشور پرتغال، بیش از اندازه به کلاسِ درس محدود است. و برنامهریزان آموزشی به اشتباه بر این باورند که محیط بیرون از کلاس درس، فقط جایی برای تنفس و آزاد کردن انرژی و استراحت است و برای کودکان بارِ آموزشی ندارد.
خرید کتاب شناخت از راه بازی از کتاب هدهد
بررسی تازهای که دربارهٔ استفاده از فضای باز در چهار کودکستان در کشور پرتغال انجام شده، نشان داد که شمار دفعاتی که کودکان به بیرون از کلاس درس میروند – بهویژه در ماههای فصل زمستان - بسیار اندک است. کودکان دوست دارند زمانهای طولانی را در محیطهای بسته بگذرانند، از این رو، بیشتر در برابر آلودگیهای بیماریزا و هوای اشباع شده از میکروب قرار میگیرند. همچنین، مدتی را که آنان در محیط بیرون سپری میکنند، ناکافی و از شانزده تا سی دقیقه است. این مدت برای این که کودکان از مزایای بازی در فضای باز بتوانند بهرهمند شوند، بسیار کوتاه است. کودک دستِکم در یک روز، باید چهل دقیقه را در فضای باز سپری کند.
پروژهٔ آموزش در فضای باز
با هدف ارائهٔ راهکار آموزشی نو، و با توجه به ضرورتهای سن خردسالان و اهمیّت فضای باز برای یادگیری و رشد اجتماعی آنان، یک مرکز پرورش کودکان و خردسالان در کشور پرتغال، برخلاف گرایش رایج - نگهداری کودکان در داخل کلاس - به اجرای پروژهای نوآورانه با هدف بهرهمندی کودکان از فضای باز، دست زده است. این مکان در منطقهای روستایی در مرکز کشور پرتغال واقع شده است و در آن خردسالان و کودکان چهار ماهه تا دَه سال پذیرش میشوند. (کودکان شش تا ده ساله، پس از پایان ساعات دبستان، در این پروژه شرکت میکردند.) این مرکز در یک دورهٔ سه ساله، با هدف ایجاد فرصت بازی در فضای باز برای کودکان، اندک اندک تغییرهایی را در شیوههای آموزشی ارائه داد.
با وجود داشتن فضایی بزرگ، با عناصر طبیعی و وسایل گوناگون برای جذب کودکان به بازی، در آغاز پروژه، کودکان مرتب از فضای بیرون بهره نمیبردند. کارشناسان دلیل گرایش نداشتن کودکان به بازی در فضای باز را امنیت بیشتر فضای داخل و همچنین آسانتر بودن آن برای بچهها میدانند. کارشناسان همچنین دریافتند که کودکان شاید از واکنش خانوادههایشان به پیشامدها و بیماریهایی که شاید در فضای باز با آنها درگیر شوند، میترسند.
در آموزک بخوانید: کودک و طبیعت
برای چیرگی بر این بازدارندهها، تصمیم گرفته شد ذهنیت کودکان را اندک اندک تغییر دهند، و برای این کار، روشی را تعریف کردند که دربرگیرنده آموزش بازی در فضای باز به مربیان و آموزگاران، برگزاری نشستهای منظم گروهی و رصد کردن همیشگی بازیهای کودکان بود. در این روش، مشکلات موجود در روند بهبود مسائل آموزشی کودکان در این زمینه، همچون بازدارندههای طبیعی تفسیر شدند و برای دستیابی به راهکار، روشهای ویژهای آزمایش شد.
این پروژه، بهطور مستقیم مربیان مرکز (پنج زن) و غیر مستقیم، هیئت مدیرهٔ مرکز، دیگر کارشناسان، خانوادهها، اعضای جامعهٔ روستا و خود کودکان را دربر میگرفت. در این مقاله، دستاوردهای یکی از گروهها که چهارده خردسال پانزده تا سیوشش ماهه را بررسی میکردند، به اشتراک گذاشته میشود.
به کمک روشهای کیفی گردآوری دادهها، مانند مشاهدات، گردآوری دیدگاههای کتبی، فیلمها و عکسهایی که از بازیهای خردسالان در فضای باز فراهم شده بود، سه مؤلفهٔ اصلی برای پیشرفت یادگیری و رشدِ درست کودکان تعریف شد: تماس با عناصر طبیعی، خطرپذیری و مهارتهای اجتماعی. در تحلیل و شرح هریک از این مؤلفهها، بررسیهای پیشین در اینباره را نیز در نظر گرفتیم. این نکته را نیز باید در نظر داشت که رشد این سه مؤلفه هنگام بازی در فضای باز، به همراهی و مسئولیتپذیری بزرگسالان و توجه آنها به دلبستگیهای کودکان وابسته است. در این مقاله، نقش مربیان و خانوادههای کودکان نیز بررسی میشود، زیرا همکاری و همافزایی بزرگسالان در این پروژه، نقش چشمگیری در رسیدن خردسالان به هدفهای از پیش تعیینشدهٔ ما داشت.
بهبود یادگیری و رشد کودک در فضای باز
-
تماس با عناصر طبیعی
محیط بیرون سرشار از محرکهای بیهمتایی است که توجه و علاقهٔ کودکان را به خود جلب میکنند. محرکهایی مانند درختان، سنگها، گلها، خاک، آب و مانند آنها که کودک با کنجکاوی لمسشان میکند و میکاود و از این راه، تعامل با محیط پیرامون خویش را میآموزد؛ زیرا طبیعت امکانات بیشماری را برای بازی کودک نمایان میکند. همچنان که «وایت» (white) میگوید، عناصر طبیعی، مواد اوّلیهای هستند که به تخیل و نیازهای سرشتی کودکان میتوانند پاسخ دهند. در این روند، با بازآفرینی و دادن معنای نو به اشیا (برای نمونه، یک تکه چوب به اسلحه، قایق یا قلم میتواند تبدیل شود)، میتوان مهارتهای در پیوند با تفکر واگرا[1]، خلاقیت و توانایی حل مسئله را در کودک گسترش داد.
همچنین بهرهگیری از عناصر طبیعی در بازی کودکان، نگرانیهایی را که دربارهٔ تأمین منابع مالی برای آموزش وجود دارد، کاهش میدهد، زیرا یافتن عناصر طبیعی آسان و ارزان است و مانند اسباببازیهای تجاری، گزینههای اندکی را برای سرگرمی کودک ارائه نمیکنند. عناصر طبیعی با درگیر کردن تخیل کودک، او را به شکل نامحدودی میتوانند سرگرم کنند.
کشف عناصر طبیعی، دیدگاه کودکان را به پرمایگی و تنوع موجود در طبیعت جلب میکند. لذّتی که حس کشف کردن در کودک پدید میآورد، یادگیری او را عمق میبخشد و توانایی ایجاد ارتباط عاطفی با محیط را برای او فراهم میکند. اگر فرض کنیم که حس احترام و مراقبت، بیشتر درباره چیزی که برای ما عزیز است پدید میآید، ایجاد احساس تعلّق به طبیعت از سنین پایین، برای تسهیل آموزش رفتارهای زیستمحیطیِ پایدار در طول زندگی، بسیار مهم است.
آموزش کودک را از راه بازی در فضای باز و تماس با عناصر طبیعی و تحریک حس کنجکاوی و کشف کردن، به گستردهترین و جامعترین شکل میتوان پیشرفت داد. فعّالیتهای مربوط به بازی با خاک و آب و عناصر طبیعی دیگر نمونههایی از فرصتهای یادگیری میتواند باشد که در آن مفاهیم در پیوند با ریاضیات، علوم یا زبان به شکل یکپارچه آموزش داده میشود. برای نمونه در پروژهٔ گفته شده، همچنان که کودکان چندینبار ظرفها را پُر و خالی میکردند، ناخودآگاه مفاهیم مربوط به وزن، حجم و زمان را کشف میکردند، و هنگامی که دربارهٔ آنچه تجربه کردهبودند، گفتوگو میکردند، واژگان تازهای توسط آنان ساخته و پرداخته میشد. در پژوهشهای دیگر، یافتههای همانندی دیده شدند. برای نمونه، کودکان با کمک از بدن و دست و پای خود و ابزارهای کمکآموزشی ریاضی، در هنگام بازی در طبیعت، مفاهیم ریاضی را میآموختند و به حل مسئلههای ساده میپرداختند.
بازی در فضای باز افزون بر یادگیری، به تندرستی کودک نیز کمک میکند. برای نمونه، تعامل با عناصر طبیعی مانند خاک، به افزایش قدرت ایمنی کودک کمک میکند. پژوهشهای فراوان و روزافزونی انجام میشود که اهمیّت تجربههایی را نشان میدهند که باعث تماس با «میکروبهای بیضرر» میشوند، و از این راه از فرد در برابر بیماریها مراقبت میکنند. در میان گروه خردسالانی که با آنها کار کردیم، برخی مشکلات تنفسی و پوستی (برای نمونه، آسم و اگزما) داشتند و بیرون رفتن، بیشتر این کمک را به آنها میکرد که با دورههایی از نشانههای تشدید شده روبهرو میشدند. و این کار به تولید پادتنها و افزایش قدرت دفاعی بدن آنان در برابر این حساسیتها میانجامید.
-
اهمیت خطرپذیری
اکنون بیشتر افراد جامعه، از اهمیّت موضوع خطرپذیری در راستای یادگیری و رشد کودکان غفلت میکنند. رسوخ فرهنگ ترس و احتیاطِ بیش از اندازه در بافت جامعهٔ ما، باعث شده است تا تواناییهای کودکانمان را نادیده بگیریم. و این واکنش باعث میشود ناخواسته برای کودکان محیط پُرخطری را پدید بیاوریم. محیطی که در آن، کودک از راه تجربه نمیتواند بیاموزد که چگونه خود را از خطرها دور کند. در این هنگام، داشتن چشماندازی گستردهتر دربارهٔ معنای خطر ضروری است - خطر چیزی فراتر از پیشامدها و رخدادهای ناخواسته و بهمعنای رویارویی کودک با چالش، و در پی آن، احساس موفقیّت و کامیابی به سبب گذر از آن است. در فرهنگ والدین و مربیان اگر خطر چنین توصیف شود، بیگمان از درگیر شدن کودک با خطرهای طبیعی و آموختن مهارتِ چیرگی بر آنها از راه تجربه، استقبال خواهد شد.
در کتابک بخوانید: پنج توصیه برای افزایش ارتباط کودکان با طبیعت
در محیط بیرون از خانه، فرصتهایی برای گذر از چارچوبهٔ شخصی - بیشتر در موقعیّتهایی مانند بالا رفتن از درخت یا بهکارگیری از ابزارهای طبیعی - پدیدار میشود. چارچوبه شخصی، باورهای فرد از تواناییهایش را دربرمیگیرد و با به چالش کشیدن تواناییهای فرد، این چارچوبههای خودساخته را میتوان جابهجا کرد. دربارهٔ بازیهایی که شاید برای کودک خطرساز باشد، فرد بزرگسال - مربی یا والدین - باید رفتارهای کودک را تفسیر و فضایی که برای آن بازی نیاز است و همچنین پشتیبانیهای لازم را برای حفظ سلامت کودک فراهم کند. از دستاوردهای کار ما و بررسیهایی که تاکنون انجام شده است، چنین برمیآید که بازی خطرآفرین، مهارتهای مهمی را در پیوند با استقامت، خلاقیت، خودشناسی و حل مسئله به کودک میآموزد.
کودکان هنگام بازی در فضای باز، باید فرصتی را برای تجربهٔ لحظههای شکست و موفقیّت و همچنین یادگیری با آزمون و خطا داشتهباشند. اگر بکوشیم از بروز همهٔ موقعیّتهای پُرخطر پیشگیری کنیم، کودکان نمیدانند با محیطهای پیشبینیناپذیر چگونه روبهرو شوند، و اعتماد بهنفس و استقلال لازم را برای چیرگی بر چالشها نخواهند داشت. در روند این پروژه، موقعیّتهای گوناگونی داشتیم که در آنها برای کودک احتمال خطر وجود داشت، برای نمونه، علاقهمندی کودک به دیدن قارچهای وحشی که پس از بارش باران در باغ میروییدند. مربیان در چنین وضعیتی، کودک را ازکنجکاوی باید بازمیداشتند و به او در فهمیدن روشهای امن، دوری از آن قارچها و تشخیص قارچ سمّی از غیر سمّی، کمک میکردند. در مرحلهٔ بعد، ما به بچهها توضیح دادیم که خوردن این قارچها بسیار خطرناک است و برای تسهیل در دیدن قارچها، به آنها ابزارهایی مانند ذرّهبین و انبر دادیم. ما همیشه در کنار آنها بودیم، به آنها کمک میکردیم و به پرسشهایشان پاسخ میدادیم. چنانچه به دلیل بودن قارچهای سمّی، از رفتن بچهها به فضای باز جلوگیری میکردیم، یا همه آن شرایط را نادیده میگرفتیم، فرصت ارزشمند یادگیری کودکان از میان میرفت.
-
فرصتهای فراگیری مهارتهای اجتماعی
محیط بیرون، شرایط جالبی را برای کودکان و بزرگسالان میتواند فراهم کند تا جنبههای گوناگون شخصیتشان را نشان دهند؛ جنبههایی که بیشتر در گذر زمان در داخل خانه آشکار نمیشوند. پس از بررسیِ یافتههای «ماینارد» (mynard)، «واترز» (waters) و «کلمنت» (clement)، دربارهٔ ارتباط بازی در فضای باز و نمایان شدن ضعفها و قوّتهای شخصیت کودکان، دریافتیم که رصدِ بازی کودکان در فضای باز، آگاهی بیشتری را دربارهٔ کودکان برای ما فراهم میکند، و مداخلههای آموزشی را نیز تسهیل میکند. همچنین دریافتیم که کودکان هنگام بازی در فضای باز، درگیریهای کمتری دارند و گرایش بیشتری به همکاری باهم دارند. ویژگیهای فضای باز (گسترده و پیشبینیناپذیر بودن آن)، امکان دستیابی به هدفهای مشترک میان کودکان را فراهم میکند و به بروز تجربهٔ همراهی میانِ همسالان میانجامد.
کودکان هنگام بازی در فضای باز، نقش مربی و زبانآموز را میپذیرند و دانش و مهارتهای خود را برای انجام دادن وظایف یا برخورد با چالشهای گوناگون به اشتراک میگذارند. در این فرایند، میان کودکان همدلی میتوان پدید آورد، زیرا کودکان در این روابط، آغاز به درک احساسها و نیازهای کودکان دیگر میکنند. و این آغاز تعاملی سازنده و کارآمد میان انسانهای یک جامعه میتواند باشد. تفاوت بنیادی دربارهٔ جامعهپذیری در محیط بیرون و درون کلاس و خانه این است که در محیط باز، فرصتهای تعامل اندک اندک رخ میدهند و این توانایی را به بچهها میدهد که میان برقراری ارتباط با دیگران و بازیهای فردی، یکی را برگزینند، بدون آن که مجبور شوند پیوسته در کار یکدیگر دخالت کنند - زیرا در اتاقها و کلاسهای کوچک در بیشتر موارد، این پیشامدها رخ میدهد.
در کتابک بخوانید: فعالیت های بیرون از خانه برای تقویت مهارتهای حرکتی درشت
گمان میرود که در فضای باز، تعامل با بزرگسالان نیز تسهیل میشود. در روند پروژه، بزرگسالان میگفتند که برای پشتیبانی از کودک در فضای باز، احساس آسودگی و آرامش بیشتری داشتهاند. این یافتهها نشان میدهد که محیط بیرون از خانه، نهتنها محیطی سلامت برای کودکان است، بلکه برای بزرگسالان نیز چنین است، زیرا در آنجا سطح استرس و پریشانی افراد کاهش مییابد. بررسیهای دیگر نشان میدهند که در روند بازی در فضای باز، شیوههای تازهای از تعامل میان بزرگسالان و کودکان پدید میآید. برای نمونه، رفتار بزرگسالان کودکانهتر و انعطافپذیرتر میشود و به علاقهها و کشفیات کودکان بهای بیشتری میدهند.
نقش مربیان و خانوادهها در آفرینش تجربههای سودمند در بازیهایی که در فضای باز انجام میشوند
برای رخ دادن رویدادهای سودمند در بازیهای بیرون از خانه و کلاس، برای بزرگسالان نیز باید شرایطی را ایجاد کنیم که در آن احساس آسودگی کنند. افزون بر توجه به دلبستگیهای کودکان در فضای باز، به خواستهها و آسایش بزرگسالان نیز باید بیاندیشیم، تا از این راه، با دادن انگیزه به بزرگترها، شیوههای بهتر و کارسازتری را برای انتقال تجربهها و آموزش بتوان فراهم کرد. درگیر شدن بزرگترها در فرایند یادگیری و بهدست آوردن تجربهٔ کودکان در فضای باز، بر نوع تجربهها و این که کودکان چگونه این تجربهها را بهدست میآورند، مؤثر است. بنابر تجربههای بهدست آمده در این پروژه، میتوان گفت که کار گروهی یکی از مؤلفههای مهم برای برنامهریزی و مداخلهٔ سودمند و باکیفیت آموزشی بوده است، و تعامل و همزیستیِ بهتر کودکان را با یکدیگر و با والدین و مربیان تسهیل میکند.
افزون بر همکاری میان مربیان و کودکان، خانوادهها نیز تا آنجا که میتوانند در بازیهای ویژه فضای باز باید شرکت کنند. اگر مربیان به والدین دربارهٔ اهمیّت بازی در بیرون از خانه توضیح دهند، و با آنها دربارهٔ رضایتبخش بودن یافتههای بهدست آمده از پژوهشهایی که در این زمینه شده است، گفتوگو کنند، اندک اندک ذهنیت آنان را دربارهٔ خطرناک بودن، آلوده یا آسیبزا بودن چنین بازیهایی میتوانند تغییر دهند. نکتهٔ مهم این است که هرگز فراموش نکنیم که بیشتر خانوادهها، بهترینها را برای فرزندان خود میخواهند، و این وظیفهٔ مربیان است که در دستیابی به این هدف، به آنها کمک کنند، و در این راه خیرخواهی و تخصص خود را نشان دهند. بیگمان هنگامی که والدین برای بازیهای کودکانشان وقت بگذارند، افزون بر انتقال مؤثر تجربهها، شرایط برای تأثیرهای قویتر و مثبتتر این بازیها در رشد کودکان، پدیدار میشود.
برای چیرگی بر اضطراب والدین و تشویق آنها برای همراه شدنشان در تجربههای بازی در فضای باز، اطمینان از این که همهٔ کودکان تجهیزات مناسب برای بازی در بیرون و در آبو هوای مختلف دارند، (مانند لباسهای ضد آب و چکمههای پلاستیکی برای زمستان)، بسیار مهم است. داشتن لباس مناسب جنبه اساسی و مهم برای اطمینان از امنیت و سلامت کودکان است. ما همچنین در طول پروژه، والدین را ترغیب کردیم دربارهٔ بازی کودکان در فضای باز، بهویژه کودکانی که مشکلات تنفسی و پوستی دارند، با پزشک گفتوگو کنند. و خیالشان آسوده باشد که این بازیها به پیشرفت بیماری فرزندشان نمیانجامد.
در پایان باید گفت که همکاری میان خانواده و دبستان، به پیشرفت تدریجی بازیهای بیرون از خانه انجامید، و کمکم چنین بازیهایی ساختارها و منابع مالی ویژه خودش را در میان خانوادهها و مدیریت دبستانها پیدا کرد. به این ترتیب که هزینهٔ بازی در فضای باز در سبد مالی خانواده قرار گرفت، و این نشاندهندهٔ موفقیّت ما برای معرفی و انجام شدن درست و مؤثر این بازیها بودهاست. همچنین، بیشتر اوقات والدین مهارتهای خود را در این بازیها به کودکانشان انتقال میدادند. و برای این کار زمانی را در ماه یا هفته اختصاص میدادند. والدین همچنین در روند بهبود فضای بازی، همکاری میکردند (برای نمونه در ساختن خانهٔ درختی یا تعمیر نیمکتها و...)، یا در طول روز، به فکر گردآوری اشیا برای بازی کودکان خود بودند (برای نمونه جمع کردن وسایلی برای بازی با خاک یا آب).
در طول پروژه، همواره ارتباط نزدیک و خوبی با خانوادههای کودکان داشتیم. و با همفکری، میکوشیدیم راهحلها یا راهکارها را پیدا کنیم که نیاز همه را برآورده کند.
سخن پایانی
نگرانی فزایندهٔ جامعههای امروزی دربارهٔ بازیهای کودکان در فضای باز، بیشتر به این موضوع بازمیگردد که باید در کنار جوانب مثبت این کار، مانند رویارویی کودک با چالشها و درگیر شدن با فعّالیتها و تجربههایی که برای آیندهاش آماده میکند، باید سلامتی کودکان تضمین کامل شود و این فعالیّت زیر نظر دقیق بزرگترها انجام گیرد. درست است که ما به دنیای مدرن و جهانیتر تکامل یافتهایم، اما در این روند، عادتها و تجربههایی را از دست دادهایم که بر کیفیت زندگی ما تأثیر گذاشته است.
عادتهای گرانبهایی که در هنگام دگردیسی از جهان کهن به جهان نو، فراموش شدهاند و بهتر است با حفظ وضعیت زندگی مدرن، برای احیای آنها نیز بکوشیم. شاید یکی از مهمترین چالشهای نسل کنونی و آینده، نیاز به یافتن تعادل میان زندگی در جامعهٔ «روزافزون "شلوغ"» و حفظ تجربههای همزیستی و ارتباط با جهان پیرامون باشد. مدیریت کلان و برنامهریزی آموزشی، نقش مهمی در انجام شدن این هدف دارد. چنان که به والدین و مربیان باید تضمین کافی بدهد که کودکان در سالهای نخست زندگیشان از وسایل و فرصتهای لازم برای رشد عزت نفس، کنجکاوی و انگیزهٔ یادگیری و بهدست آوردن مهارتهای اجتماعی برخوردار خواهند شد. شاید دریافت آموزش درست، کودک را در چیرگی بر آسیبهای احتمالی پیش رو (مانند فقر، سطح پایین آموزش والدین و...) یاری کند.
فرصت ارتباط با طبیعت، رویارویی با خطرات و معاشرت با همسالان و بزرگسالان در یک محیط باز همراه با والدین و مربیان دلسوز و مسوولیت پذیر، به کسب تجربههای آموزشی با کیفیت و مطلوب کمک میکند و بر انگیزه و اشتیاق کودکان در یادگیری تأثیر میگذارد.
بهراستی که بها دادن به سالهای نخست زندگی کودکان و بازی در فضای باز، ابزاری برای ترویج روش زندگی سالم میتوان دانست، و باید پذیرفت که کودکانِ امروز، بزرگسالان فردا خواهند بود. والدین، مربیان و سیاستگذاران برای پیشرفت بهتر تجربههای کودکان، باید بکوشند و تضمین دهند که منافع کودکان در برنامههای شهری و مدارس، در نظر گرفته میشود. سرانجام به این نکته باید اشاره کرد که، اگرچه همواره آهنگِ دگرگونیهای اجتماعی کُند است و برای ایجاد نگرشهای تازه در سطح مدیران و افراد جامعه نیاز به زمان طولانی است، برای بهبود شیوه زندگی نسلهای بعد و گسترش هرچه بیشتر توانمندیهای کودکان جامعه، باید برنامههای آموزشی را به بهرهمندیی بیشتر از فضای باز سوق داد.
[1]. «تفکر واگرا» در برابر «تفکر همگرا» قرار دارد. در تفکر همگرا ذهن بر یک موضوع، تمرکز کامل میکند و برپایهٔ دانستههای پیشین و منظم، روند فکر برقرار میشود. از این رو، در این روش احتمال پدیدار شدن خلاقیت اندک است. در حالی که در تفکر واگرا، به موضوعها دگرگونهتر اندیشیده میشود و حل مسئله از راه نامأنوس و تازهای شکل میگیرد و این باعث میشود پاسخهای تازهای برای پرسشها همیشگی پیدا شود. (مترجم)