دانش‌آموزان را با گفت‌وگوی فلسفی در امور تحصیلی یاری کنید

چند صباحی بیش نمانده که دانش‌آموزان با برنامه‌های امتحانی مدرسه به خانه برگردند. در کل ساختار خانواده اضطراب حاکم می‌شود و جنجالی خانوادگی در امرونهی درس خواندن دوباره شکل می‌گیرد. همیشه مرکز توجه دانش‌آموز بوده و هست، اولیاء انتظار دارند فرزندشان «با نمره‌های عالی» ثابت کنند که خود و خانواده‌شان بهترین هستند. به راستی که مسئولیت بزرگی بر دوش دانش آموزان سنگینی می‌کند، اضطراب تمام وجودشان را فرامی‌گیرد. از طرفی دیگر والدین با نصیحت‌ها، توقعات و سرزنش‌های خود چنان امتحانات را حساس جلوه می‌دهند که بیشتر انرژی روانی دانش‌آموز صرف این موضوع می‌شود که اگر «نتوانستم» چه خواهد شد؟ پس مطمئنا کسی مرا دوست نخواهد داشت چون من نتوانستم خوب بودن خود را ثابت کنم، چون باورش بر این شکل‌گرفته که این نمره‌های من هستند که مرا ثابت می‌کنند. گاهی نتیجه نامشخص چنین تلاشی چنان ذهنش را درگیر می‌کند که او به کلی دست از تلاش می‌کشد و نتیجه آن چه خواهد شد؟ درگیری‌های لفظی و به هم ریختن کل آرامش خانواده. این دقیقا همان چیزی است که اصلا به دنبالش نبودیم به‌هیچ‌وجه در انتظارش نبودیم. چرا چنین می‌شود؟ آیا دانش آموزان ما از بهره هوشی پایینی برخوردارند و توان درک مطالب درسی را ندارند یا علتش را باید در چیز دیگری جستجو کنیم؟

جان هالت معتقد است بیشتر از هوش و کیفیت نامناسب ابزارهای آموزشی، دلایل شکست تحصیلی دانش آموزان را باید به هیجانات و احساساتشان مربوط دانست. در بسیاری از موارد دانش‌آموزان از درس‌ومشق فرار می‌کنند و دلیل اصلی آن ترس و هراسی است که والدین در وجودشان نشانده‌اند، ترس از شکست خوردن و نگرانی از واکنش دیگران نسبت به نتیجه کارشان.

تکانشی و پریشان بودن مانع از توجه در یادگیری می‌شود. یادگیری مطالب نتیجه پردازش ذهنی است که درنتیجه درک رابطه‌های معنادار میان اطلاعات حاصل می‌شود؛ اما آیا به نظر نمی‌رسد که عوامل زمینه‌سازی باید تاثیرگذار باشد تا رضایت و شادابی دانش آموزان را فراهم کند تا به اندازه کافی با جان‌ودل برانگیخته گردند و با فراغ بال خود به استقبال مطالعه روند و زحمت حرص خوردن والدین را کم کنند؟

کودکان ما بهترین، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین منبع امید برای آینده‌اند و نظام آموزش‌وپرورش در صدد است با پرورش رشد عقلانی، عاطفی، تحصیلی و اجتماعی دانش آموزان آنان را به شهروندانی سالم تبدیل کند. با توجه به این مطلب که علت موفقیت را دو عامل رقم می‌زند: تخصص و روابط، لذا دستیابی به این اهداف امکان‌پذیر نخواهد بود مگر اینکه به دو عامل مهم توجه داشته باشیم:

عامل نخست: بررسی نظام آموزشی مدارس ما و نحوه ارائه مطالب درسی؛
عامل دوم: بررسی روابط انسانی در محیط مدرسه و خانواده

نقش نظام آموزش‌وپرورش در برانگیختگی دانش‌آموزان چگونه است؟

برای پاسخگویی به این سوال خوب است در این نکته تامل کنیم که هدف از ورود کودکانمان به مدرسه و گذراندن هر پایه تحصیلی یا درس خاص چیست؟ و چرا کودکانمان به مدرسه می‌روند؟ شاید ساده‌ترین پاسخ این باشد: کودکانمان به مدرسه می‌روند تا یاد بگیرند؛ اما باید به سوال دیگری پاسخ دهیم، یادگیری چیست؟ و برای چه می‌آموزیم؟ یکی از دروس ریاضی است، پس باید ریاضی یاد بگیرند. حال سوال این است: ریاضی چیست و چه چیزی را باید در ریاضی بیاموزند؟

هر معلمی در حوزه تخصصی خود از قبیل ریاضی، علوم، ادبیات، جغرافیا و…باید به این موارد اندیشیده باشد و بتواند این ادراک را به دانش‌آموز منتقل کند تا دانش‌آموز بفهمد که فایده این همه فرمول و مطالب چیست و چرا باید این حجم عظیم مطالب را بداند. اگر دانش‌آموزی به این درک رسیده باشد که ریاضی می‌خوانم تا اموری از زندگی‌ام را بهتر درک کنم، در شغلم به این مفاهیم نیاز دارم و از این قبیل، مطمئنا به مهارت یادگیری دست یافته است. اگر ادعای معلمی این است که ریاضی می‌خوانیم تا به ذهن نظم ببخشیم، پس باید منظم شدن ذهن را با ریاضی به دانش‌آموز آموزش دهد و دقیقا همان را اندازه بگیرد و نه معلومات را.

ادعا این است که جهان بر بنیاد ریاضی شکل گرفته است، اما حتی دانش‌آموز این را هم نیاموخته که کف کلاس از اشکال ریاضی برای نمونه مربع شکل گرفته و هر مربع خود از مربع‌های کوچک‌تر تشکیل شده که با اندازه‌گیری آن‌ها به سرعت می‌توان اندازه مربع بزرگ را به دست آورد. همچنین اگر به این مفهوم بیندیشد که چگونه اشیا از کنار هم قرار گرفتن سلول‌ها و اتم‌ها و مولکول‌ها تشکیل شده‌اند، به این نتیجه می‌رسد که ریاضی افزون بر خودش به یادگیری امور دیگر نیز کمک می‌کند. ضرب را می‌آموزم تا علاوه بر حساب‌وکتاب روزمره بفهمم که امور جهان چگونه در هم ضرب شده‌اند، چه چیزی در جهان از تجمیع چیزهای دیگر به دست می‌آید یا جهان چگونه از تقسیم سازی استفاده می‌کند و …وقتی دانش‌آموز با این مفاهیم آشنا می‌شود به آن دل می‌بندد و دیگر ریاضی برای او غول عظیمی نیست که مزاحم آرامش او شود.

درس جغرافی می‌خوانیم چون این درس به ادراک صحیح محیط‌زیستمان کمک می‌کند. لذا از پایه اول دبستان تا پایان دبیرستان به طرق متعدد رد پای درس جغرافیا را در کلاس‌های درس داریم، اما علت آلودگی محیط‌زیست را نیاموختیم و اتفاقا خود یکی از کسانی هستیم که در این آلودگی نقش داریم، روی تپه‌ای ایستاده‌ایم و معنای تپه را نمی‌دانیم، معنای آب، باد، گرما، سرما، کوه، دره و…و اثرات آن‌ها بر کره زمین را درک نکرده‌ایم و چنان خصمانه با کره خاکی‌مان برخورد می‌کنیم که با دشمن‌مان نیز چنین نمی‌کنیم. به واقع چه کسی باید در درس جغرافیا قبول شود؟ آیا این اندازه‌گیری نباید با میزان تلاش او در این زمینه سنجیده شود؟ درس علوم را می‌خوانیم و معنای ویروس، باکتری و بیماری را آموخته‌ایم ولی در زمان بیماری به انواع جادو و جنبل متوسل می‌شویم و یا یاور نداریم که این معلومات واقعا می‌توانند سبب شفای ما گردند.

با تمام این توصیفات طبیعی است که اگر فقط معلومات به دانش آموزان داده شود، به ناچار باید فقط همان معلومات را از او پس بگیریم و برای این پس گرفتن معلومات اگر بخواهیم عادلانه ارزیابی کنیم، چاره‌ای نخواهیم داشت مگر اینکه مدام امتحان برگزار کنیم و اینجاست که ارزیابی از طریق امتحان داستان خاص خود را دارد و شنیدن نام آن حتی اضطراب را در وجود دانش‌آموز و چه بسا خانواده‌اش زنده می‌کند.

آیا باید امتحان را برای دانش‌آموزان به کلی حذف نمود؟

به نظر می‌رسد فعلا در نظام آموزشی ما این امکان وجود ندارد؛ اما حال که قرار است امتحان اجرا شود خوب است که معلمان، والدین، دانش آموزان و سیاست‌گذاران آموزش‌وپرورش در این زمینه بیشتر تامل کنند. هدف از امتحان سنجیدن معلومات محض، اعمال قدرت معلمین، برآورده شدن آرزوهای والدین و … نیست. چون با وجود چنین شرایطی دانش‌آموز چنان گیج می‌شود که هدف از برگزاری امتحان را نمی‌فهمد و نمی‌داند چرا باید برخی از چیزها را بخواند یا امتحان دهد.

نقش شیوه آموزشی در پدیدآیی انگیزه در دانش‌آموزان چگونه است؟

شیوه آموزشی قطعا یکی از مسائل مهم در این خصوص محسوب می‌شود. وقتی فقط توانایی ارائه معلومات را داریم، پس به ناچار باید معلومات را بسنجیم. معلوماتی که با ترس و اضطراب باید در حافظه کوتاه‌مدت دانش‌آموز لانه کند و نمی‌داند که فایده این کار چیست. این روش دانش‌آموز را به این نتیجه می‌رساند که برای هر سوال فقط یک پاسخ صحیح وجود دارد. کم‌کم به این باور می‌رسد که تحصیل مرتبط است با پاسخ‌های درست و معلم‌ها و کتاب‌ها، منابع اصلی این پاسخ‌های درست هستند، پس هرچه گفتند صحیح است و نیازی نیست من فکر کنم و نظر دهم.

اما کودکان «متفکر» بر این باور یقین می‌یابند که همیشه برای یک سوال آموزشی تنها یک راه‌حل و یک جواب صحیح وجود ندارد و یا شاید اصلا جواب صحیح وجود ندارد. کودکان باید دریابند که حق اظهارنظر دارند و برای پیدا کردن راه‌حل‌ها، آن‌ها نیز مسئول هستند و این درست نقطه مقابل اطاعت کورکورانه از مطالب و تکرار بدون فکر آن‌هاست که دشمن اصلی تفکر است و مسبب اصلی انحلال قوه خلاقیت و ابتکار محسوب می‌شود.

گفت‌وگوی فلسفی چه کمکی به ما و دانش‌آموزان می‌کند؟

گفتگوی فلسفی یا به عبارتی گفتگوی سقراطی همانا اندیشیدن و ذات اندیشیدن است که بهترین شیوه برای دریافت ادراک و معنا و مفهوم مطالب است. با این وجود چرا کودکانمان را درگیر نکنیم و چنانکه لیپمن معتقد است اگر کنجکاوی طبیعی کودکان و میل آنان به دانستن درباره جهان را با فلسفه مرتبط کنیم می‌توانیم آنان را به متفکرانی تبدیل کنیم که بیش از پیش نقاد، انعطاف‌پذیر و موثر باشند. معلم باید با طرح سوال‌های متعدد سبب آشکار شدن افکار متعدد در ذهن دانش‌آموزان شود و عادت به پرسیدن کنند.

از این روش چگونه در درس ریاضی بهره بگیریم؟

اگر در کلاس درس ریاضی معلم ذهن کودکان را با این سوال درگیر کند که چرا باید ریاضی بخوانیم، هر دانش‌آموز ادعایش را می‌گوید و دراین‌باره بحث و گفتگو کنیم. می‌پرسیم بچه‌ها به نظر شما عدد چیست؟ چرا برخی چیزها عددند؟ حجم چیست؟ و یا برای جلسه بعد نمونه‌هایی از ضرب را که در زندگی واقعی ما است به کلاس بیاورید و… به این ترتیب هدف ما از این روش این است که قبل از امتحان که لاجرم تنها راه ارزیابی است به فلسفه یادگیری مطالب هم پرداخته شود تا با دید متفاوت و با انگیزه مناسب به یادگیری بپردازند.

تاکید بر معنایابی و درک مفاهیم در شناخت، عاملی است که دانش آموزان را فعالانه به تلاش تشویق می‌کند تا اطلاعات جدید را با دانسته‌های قبلی خود هماهنگ سازند و به استنباطی مهم و باارزش دست یابند. این خود انگیزه درونی را به دانش‌آموز منتقل می‌کند، زیرا به سطحی معین از شایستگی‌ها از قبل دست یافته است. اگر شخصی دلایل کافی برای انجام بعضی از کارها را داشته باشد، احتمال انجام آن نیز بیشتر می‌شود؛ اما باید بدانیم تا زمانی که انگیزش درونی کافی برای تمرکز وجود ندارد، پاداش‌ها و مشوق‌های خارجی، اهمیت اساسی دارند.

نقش شیوه مطالعه دانش‌آموزان تا چه اندازه حائز اهمیت است؟

خوب است که شیوه مطالعه دانش آموزان نیز واکاوی شود. اگر کودکان بتوانند به‌طور معنادار مطالب را به حافظه خود بسپارند و با نظم و سازمان‌دهی معنادار مطالب را درک کنند، جزئیات مطالب را هم خواهد فهمید. اگر دانش‌آموز ساختار مطالب را به ذهن خود ببرد و به آن‌ها معنا ببخشد، وضعیت متفاوت می‌شود. از طرفی باید اذعان داشت این اشتباهی بیش نیست که فکر کنیم مطالعه دستورالعملی دارد که برای همه قابل استفاده است و همه باید به یک شیوه مطالعه کنند. در واقع روش مطالعه کشف کردنی است. لذا مشاوران، معلمان و والدین می‌توانند به دانش آموزان کمک کنند تا روش مطالعه خود را کشف کنند. فردی با سحرخیزی و فردی دیگر با شب‌زنده‌داری مطالب را بهتر می‌آموزد. ضمن اینکه برخلاف شیوه مطالعه که برای هر فرد منحصربه‌فرد است، ولی به همه دانش آموزان به صورت مشترک توصیه شود از پس دادن مطالب به خود و معلم و یا والدین نهراسند.

 

گفت و گوی فلسفی با کودکان

 

در خاتمه پیشنهاد می‌شود، اگر والدین قصد کمک به دانش‌آموزان را دارند، خوب است در فضایی صمیمی و امن با آنان گفت‌وگو کنند و به آنان گوش دهند. کودکان را تشویق کنند تا خوانده‌هایشان را توضیح دهند و نقش معلم را ایفا کند. در لابه‌لای آن، والدین می‌توانند دوستانه پرسش‌هایی را مطرح کنند، ولی به یاد داشته باشند که این کار نباید به عنوان کاری اجباری تلقی شود، چون به خودی خود، ترس و اضطراب را در دانش‌آموز پدید می‌آورد. دانش‌آموزان هم به خاطر بسپارند که قبل از پس دادن خوانده‌های خود به والدین یا معلمان، این محتوای مطالب را به خود پس دهند چرا که اضطراب را تا حد زیادی کاهش می‌دهد.

رعایت این نکته‌ها به نوعی مراقبت مسئولانه و احترام به دانش‌آموز محسوب می‌شود و این خود نوعی احساس تعلق و کشش درونی را در دانش‌آموز شکل می‌دهد. به واقع اگر آموزش‌وپرورش محل رشد و تحول کودکان محسوب می‌شود و والدین نیز خواستار این پیشرفت هستند، چگونه می‌توان انتظار داشت بدون دوست داشتن و احترام به آنان این تحول را در آنان پدید آورد؟

 

 

دیگر تصاویر
ویراستار
گروه خبر کتابک
Submitted by Anonymous (تایید نشده) on ش., 04/15/2017 - 12:21