موزه، مسیری برای یادگیری - بخش نخست
چکیده
تمرکز این مطالعه بر فعالیتها و راهبردهایی است که یادگیری کودکان را در موزه تشویق و حمایت میکند. برای اینکه از تاثیر موزه بر یادگیری کودکان آگاه شویم، محتوای مطالعات، روش شناسی تحقیق و نتایج به دست آمده از یک دهه گذشته بررسی شد. از آن جا که تعامل در یادگیری کودکان در محیط موزه ضروری به نظر میرسد، چارچوبی تهیه کردیم که بین سه نوع تعامل اصلی در راهبردها و فعالیتهای تسهیل کنندهی یادگیری کودکان، تمایز قائل میشود: کودک - بزرگسالان و همسالان، کودک - تکنولوژی و کودک - محیط. ما امیدبخشترین راهبردها و فعالیتها برای افزایش یادگیری کودکان در قسمتهای همپوشانی تعاملها را شناسایی کردیم. به ویژه ایجاد داربست، کلید افزایش یادگیری در موزه معرفی شد. در مطالعهی حاضر، چالشهای پژوهشی دههی گذشته شناسایی شد و پیشنهاداتی برای تحقیقهای آتی، دربارهی چگونگی طراحی، ارزیابی و هدایت برنامههای آموزشی نظریهمحور برای کودکان در محیط موزه ارائه داده شد.
مقدمه
«موزه، نمایشگاه آموزشی کشور است» (سمپر[1]، 1990، ص 50)، منبعی غنی که افراد در آن میتوانند اشیا را از طریق لمس یا پرسش، کشف و پیدا کنند. موزهها فرصتهای منحصربهفرد برای کشف مفاهیم گوناگون ریاضیات، هنر و علوم اجتماعی فراهم کرده و موجب یادگیری میشوند. همسو با متخصصان آموزشی موزه (مانند فاک و دیرکینگ[2]، 2000؛ فاک و استورکس دیک[3]، 2005؛ هوپر-گرینهیل و موسوری[4]، 2000؛ کلی[5]، 2007) نیاز به تغییر مفهوم موزهها را از مکانهای آموزشی به مکانهای یادگیری، تشخیص دادیم. باور داریم برای پاسخ به نیاز وعلایق بازدیدکنندگان، میتوان موزهها را از « چیزی بودن» به «برای کسی بودن» تبدیل کرد (وایل[6]، 1999، ص 229).
یادگیری کودکان در محدودهای از موقعیتهای رسمی (مانند کلاسهای سنتی) و غیررسمی (مانند برنامه تنظیم نشده و خودآموز؛ فاک و دیرکینگ، 2000) اتفاق میافتد. یادگیری در موزه و محیطهای دیگری که مدرسه محور نیستند، بیشتر به صورت غیررسمی یا آموزش داوطلبانه اتفاق میافتد و از نظر کیفی، با آموزش در مدرسه متفاوت است ( فاک و دیرکینگ، 2000)؛ بنابراین، نمیتوان یافتههای حاصل از پژوهش در مدرسه را به سادگی به موزه تعمیم داد؛ زیرا یادگیری در موزه، در محل و مجموعهای غنی انجام میشود و متمرکز بر موادی ملموس مانند اشیا است. (هوپر- گرینهیل وموسوری، 2000).
اگرچه پژوهشهای سه دهه اخیر درباره موزهها یافتهها و پیشرفتهای مهمی داشته است، اما هنوز شکافهای علمی درباره یادگیری در موزه وجود دارد. برای مثال، خصوصیت فردی بازدیدکننده (انگیزش و تجربه)، تعامل اجتماعی و موقعیت موزه عوامل مهمی در یادگیری و معنا بخشی هستند (فاک و دیرکینگ، 2000). با این حال، درباره مراحل یادگیری کودکان، نتایج حاصل از تجارب درانواع موزهها و چگونگی هدایت یادگیری کودکان اطلاعات کمی داریم. علاوه براین، لازم است طرحی برای رویکرد تحقیقی مناسبی داشته باشیم که دستیابی به این هدف را تسهیل بخشد.
از این رو، موزهها را محیط یادگیری غیررسمی تعریف میکنیم که طبق موضوعهای علوم، تاریخ، باستان شناسی و هنر در دسترس عموم هستند و انواع اشیا، نمایشگاه (زنده یا شبیه سازی شده) و برنامهها را دربرمیگیرند. در آخر، به انواع موزهها اشارهای میکنیم: مراکز وموزه های علوم، موزه کودکان، موزه تاریخ و باستان شناسی و نمایشگاه و موزه هنر. تمرکز این مطالعه برهمکاری متقابل است زیرا به طور فزایندهای در تجارب یادگیری کودکان در محیط موزه ضروری به نظر میرسد (چنگ و همکاران[7]، 2011؛ فاک و استورکس دیک، 2005). به بیانی دیگر، یادگیری درمرحله تعامل بین کودکان و افراد آگاه و رسانه قابل دسترس اتفاق میافتد و یادگیری کودکان را در موزه به نوع گفتگویی و عملی تبدیل میکند (هندرسون و اتنسیو[8]، 2007).
بازدیدکنندگانی از سنین مختلف و نیز کودکان به موزه میآیند. مروری بر فهرست کتابها توسط هوپر- گرین هیل و موسوری (2000)که بر یک دهه (1990 تا 1999) یادگیری موزه عمومی تمرکز کرد و مشخص شد که در ایالات متحده یادگیری کودکان در موزه، فقط به موزههای علوم اختصاص دارد. گزارش اندکی درباره یادگیری کودکان در موزههای تاریخ، باستان شناسی یا هنر در سایر کشورها داده شد. بخش بیشتر پژوهش در موزههای علوم مربوط به نمایشگاهها بود درحالی که یادگیری از طریق شرکت در برنامههای آموزشی و استفاده از مواد آموزشی اندک بود. بیشتر مطالعات مروری که هوپر- گرین هیل و موسورس انجام دادند با رویکرد اثبات گرایانه به یادگیری و با تاکید بر آزمایش فرضیهها بود.
پژوهشهای انجام شده درباره برنامههای کودک محورِ موزه ابتدا با هدف بررسی یادگیری کودکان از دید نظری انجام میشود که ترکیبی از روشهای کیفی و کمی را به کار گرفته و یادگیری را در موقعیتی اجتماعی و فرهنگی درنظر میگیرد. تأثیر تعامل بزرگسالان با کودکان در موزه نیز به صورت چارچوب حمایتی از طرف آنها در یادگیری کودکان مشخص میشود. به طور کلی، هوپر- گرین هیل و موسوری (2000) نتیجه گرفتند به تحقیق بیشتری درباره یادگیری کودکان در انواع موزهها نیاز است. همچنین به دنبال پژوهشهایی بودند که طرحی شفاف داشته باشد، مراحل یادگیری در موزه را به وضوح توصیف کند و چگونگی شباهت یا تفاوت با مراحل یادگیری در موقعیتهای دیگر را بیان کند.
کودکان یکی از گروههای عمده بازدید کنندگان موزه را تشکیل میدهند و فقط به موزه کودکان مراجعه نمیکنند. برای مثال، در ایالات متحده، برنامههای آموزشی برای کودکان در 80 درصد از موزهها برگزار میشود (باورز[9]، 2012) و سالانه بیش ازدو میلیارد دلار صرف فعالیتهای آموزشی میشود (اتحادیه موزههای آمریکا[10]، 2009). اگرچه، تعداد قابل توجهی از موزهها برای کودکان برنامههای آموزشی دارند اما مطالعهای متمرکز بر یادگیری کودکان در موزهها وجود ندارد. به ویژه، اطلاع زیادی درباره یادگیری کودکان سنین پیشدبستان و دبستان در موزه وجود ندارد. متخصصان و محققان آموزشی موزه میخواهند برای ایجاد بستری که موجب یادگیری کودکان شود، درباره یادگیری کودکان در موزه بیشتر و بیشتر بدانند. برای حرکت به این سو، باید اساس کار را بر مبنای مطالعات قبلی گذاشت، موضوعها را شناسایی کرد و جهتهایی را برای پژوهشهای آتی درباره یادگیری کودکان در موزه مشخص کرد.
این مطالعه، اولین موردی است که به صورت نظری و تجربی درباره یادگیری کودکان در انواع موزه، در دهه اخیر (1999تا2012) و در کشورهای مختلف انجام شده است. براساس نتایج به دست آمده از مطالعه، دستورالعملهایی برای پژوهشهای آتی درباره یادگیری کودکان در موزهها پیشنهاد میشود. این مطالعه از نظر علمی دو نتیجه را دربر میگیرد:
- دیدگاهی کلی درباره نظریههای یادگیری و روش شناسی برای مطالعه یادگیری در موزه فراهم میکند که برای محققان موزه و سایر مطالعات مربوط به یادگیری غیررسمی کاربردی خواهد بود.
- چارچوبی برای تسهیل راهبردها و فعالیتهای مخصوص کودکان به منظور یادگیری در موزه تهیه میکند.
نتیجه عملی این تحقیق مبنایی در اختیارمتخصصان موزه قرار میدهد تا برنامههای آموزشی نظریهمحور و موثری را برای این گروه از بازدیدکنندگان طراحی کنند و در تسهیل یادگیری کودکان در انواع موزه به مربیان، معلمان و خانوادهها کمک کنند.
هدف کلی این مطالعه جمع آوری مطالبی درباره یادگیری کودکان در موزههای جهان طی ده سال گذشته است؛ در حالی که تمرکزمان بر چگونگی تسهیل این یادگیری است. بهویژه، مواردی از قبیل چه مطالعههایی انجام شده است، یادگیری کودکان در موزه چگونه مطالعه شده است و این پژوهش چه دانشی در اختیار ما میگذارد، بررسی میشوند. ما بر تحلیل مطالعاتی تمرکز کردیم که راهبردها و فعالیتهایی با هدف تسهیل یادگیری کودکان در موزه را بررسی کردهاند. سؤالها به طور تخصصی به تمایز موارد یادگیری (مانند راهبردها و فعالیتهای مختلف) و چگونگی یادگیری کودکان در موزه پرداختهاند. ابتدا میخواهیم پژوهش را بر مبنای نظریههای یادگیری مرتبط با یادگیری کودکان در موزه و رویکردهای روش شناسی کاربردی توصیف کنیم. با ترسیم نظریههای معروف یادگیری و روشهای تحقیق میخواهیم زمینهای برای گسترش مطالعههای بیشتر آماده کنیم. به این دلیل، به دنبال پاسخ سؤالهای زیر هستیم:
- کدام نظریههای یادگیری در تحقیقها به کار رفته است؟
- کدام رویکردهای روش شناسی به کار رفته است؟
- چه کسانی و چه چیزهایی یادگیری را تسهیل کردهاند؟
- چه فعالیتها و راهبردهایی برای تسهیل یادگیری کودکان به کار رفته است؟
- درپژوهش حاضر چه دانشی درباره یادگیری کودکان در موزه کسب کردیم؟
ادامه دارد...