کودکان حلقهی گمشدهی سبک زندگی تولید محور
در جامعهای که بزرگان آن بر تولید ملی و فعالیتهای تولیدی تاکید دارند و حتی نامگذاری سالها با استفاده از چنین عناوینی صورت میگیرد زمینههای فکری و اجتماعی لازم در جهت گسترش تولید و تولیدمحوری باید از سنین کودکی در افراد ایجاد شوند. افرادی که در کودکی از سبک زندگی مصرفی برخوردار باشند و خود را تنها در نقش مصرف کننده بشناسند نمیتوانند در آینده در جایگاه تولید کنندهای خلاق قرار گیرند.
کودکان امروز در دنیایی مصرفی و از پیش ساخته زندگی میکنند. آنها به دنیایی پا میگذارند که به لطف زندگی مدرن و شهری کالاهای گوناگون در فروشگاههای بزرگ در اختیارشان گذاشته شده و به نحو آماده در دسترسشان قرار دارند.
اکنون، کالاها و محصولات گوناگون، اسباب بازیها، بازیها و... همه و همه به صورت آماده در دسترس کودکان قرار میگیرند به نحوی که آنها هیچ درکی از چگونگی ساخت و تولید این محصولات ندارند.
این کودکان غالباً مرغ را نه پرندهای در یک مزرعه بلکه کنتاکی یا سوخاری تصور میکنند و تخم مرغ را خوراکی خامی در یخچال یک فروشگاه میبینند. در حقیقت در سبک زندگی تعریف شدهٔ این نسل شاهد آن هستیم که به جای منابع محیط زیستی، فروشگاهها در نقش تأمین کننده به کودک معرفی میشوند و در حالی که منابع محیط زیست محدود است، تبلیغات همواره به بشر القا میکند که مصرف کنید و نگران پر شدن این قفسهها نباشید.
کودکان معاصر دیگر شاهد تولید خانگی نان، کره، پنیر، رب، ترشی، مربا و لواشک و...به دست والدینشان نیستند، آنها با حیواناتی چون مرغ و خروس و گوسفند آشنا نمیشوند و نحوه کاشت گیاهان و نگهداری از آنها را مشاهده نمیکنند. همچنین آنها تجربهای از تعمیر لباسها و اسباب بازیهایشان نخواهند داشت زیرا اکنون به لطف دنیای مصرفی لباسها و اسباب بازیهای خراب به سرعت با نمونههای جدیدشان جایگزین میشوند. کودکان امروز نگهداری از وسایلشان را درک و فهم نمیکنند. از آنجا که این کودکان در تولید اسباب بازیهایشان سهیم نبودهاند به آنها حس تعلق ندارند و در مورد نگهداری و تعمیر آنها نمیاندیشند.
ارزش، اکنون به مصرف و کالاهای مصرفی داده میشود و نه به تولید و حفظ و نگهداری. اکنون افراد به دلیل آنکه چیزی را تولید نکردهاند حفظ و نگهداری از آن را درک نمیکنند و همین امر به عدم استفادهٔ بهینه از منابع و عدم درک از محدودیت منابع منجر شده است.
بازیهای امروز به وسیله شرکتهای دیجیتالی و رسانهها، از پیش ساخته شدهاند و به منظور مصرف در اختیار کودکان قرار میگیرند. کودکان امروز طراح بازیهای خویش نیستند و به اجراکنندگان بازیهای طراحی شده به وسیله شرکتهای بزرگ تقلیل یافتهاند.
تمام این موارد نشانه آن است که هدف فرآیند اجتماعی شدن معاصر تبدیل کودکان به مصرف کنندگانی منفعل است که از الگوهای از پیش ساختهٔ بازار و رسانهها تبعیت میکنند. کودکان در فرآیند اجتماعی شدن به عنوان عواملی مصرف کننده در نظر گرفته میشوند و بیش از هر چیز با چگونگی مصرف کالاهای مختلف آشنا میگردند. به بیان دیگر، در اینجا سبک زندگیای به کودکان آموزش داده میشود که تنها بر مصرف تاکید دارد و نشانهای از تاکید بر تولید در آن دیده نمیشود.
در چنین فضای اجتماعی است که مدارس طبیعت سعی میکنند با قرار دادن کودکان در فضایی طبیعی، بستری غنی را به وجود آورند تا کودکان در حین بازی از امکان تولید و ابزارسازی برخوردار شوند.
کودکان در هنگام بازی در طبیعت وارد یک تعامل چند سویه میشوند. برای مثال آنها به دنبال کاشت یک دانه، تنها مراحل کاشت را نمیآموزند بلکه در این مسیر هر روز که به سراغ گیاه کاشته شدهٔ خود میروند، آن را آبیاری میکنند و در انتظار به بار نشستن آن هستند. آنها مفاهیمی چون صبر، نگهداری، شکست یا پیروزی در هنگام برداشت محصول را خواهند آموخت، هر روز عوامل محیطی را ارزیابی خواهند کرد تا شرایط رشد گیاهی که خودشان کاشتهاند را به خوبی فراهم آورند و در نتیجه، مراقبت را یاد خواهند گرفت. کودکان در مدارس طبیعت به نجاری و نقاشی میپردازند، با طریقه تولید تخم مرغ و پخت نان آشنا میشوند و به صورت رها و آزاد خود بازیهای خویش را طراحی میکنند و به انجام آنها مشغول میشوند. چنین فعالیتهایی در اندیشه و روحیات کودکان به شدت تاثیرگذارند و زمینه مناسب در جهت تبدیل آنها به تولید کنندگان فردا را فراهم میآورند.
در نهایت باید پرسید: اکنون که جامعه نیازمند تولیدکنندگانی خلاق است وقت آن نرسیده که بستر یک جامعهٔ تولید محور را از کودکی ایجاد کنیم؟!!