پائولو فریره
پائولو فریره (۱۹ سپتامبر ۱۹۲۱ - ۲ می ۱۹۹۷)، نظریهپرداز تعلیم و تربیت انتقادی، فیلسوف و آموزگار برزیلی بود. او بیشتر به واسطهٔ نوشتن کتابِ تأثیرگذارِ آموزش ستمدیدگان شهرت یافت که به عنوان یکی از متون پایه در تعلیم و تربیت انتقادی شناخته میشود.
ابتدای این نوشته از معرفی پائولو فریره در ویکیپدیا فارسی استخراج شده است.
دوران کودکی
فریره در ۱۹ سپتامبر ۱۹۲۱ در خانوادهای متوسط در رسیف برزیل به دنیا آمد. با توجه به رکود اقتصادی شدید سالهای دههٔ ۱۹۳۰، فریره از همان دوران با فقر و گرسنگی آشنا شد. در سال ۱۹۳۱ به همراه خانواده به شهر ژاپوآتودوس گواراراپس مهاجرت کردند که کمی ارزانتر بود و در سال ۱۹۳۴ پدر فریره در گذشت. او پییش از رفتن به مدرسه، خواندن و نوشتن را نزد پدر و مادرش در خانه آموخت. نحوهٔ آموزش آنها به صورت یک بازی بود که کلمات را با تکه چوبی بر روی زمین مینوشتند و به این ترتیب او خواندن و نوشتن را با کلماتی فرا گرفت که مربوط زندگی کودکانهٔ خودش بود. این روش آموزش بعدها بر روش آموزشی فریره برای بزرگسالان تأثیر گذاشت.
مجموعه آثار پائولو فریره
دوران کاری در برزیل
پس از اتمام مدرسه، فریره شروع به آموختن فلسفه و روانشناسی زبان کرد و در سال ۱۹۴۳ در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه پرنامبوکو مشغول به تحصیل شد. او در کنار تحصیل، به عنوان معلم، به دانشآموزان زبان پرتقالی درس میداد. در همین زمان بود که با آموزگاری به نام الزا مایاکوستا د الیویرا آشنا شد و در سال ۱۹۴۴ با او ازدواج کرد. حاصل ازدواج آنها پنج فرزند به نامهای ماریا مادالنا، ماریا کریستینا، ماریا د فاتیما، یوآخیم و لوتگاردس بود که هر سه دختر او مانند پدر و مادرشان آموزگار شدند.
از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۷ به مدت ۱۰ سال، فریره در شعبهٔ محلی مرکز خدمات رفاهی بخش صنعت در پرنامبوکو مشغول به کار شد. در طول این مدت او برنامهٔ آموزشی عمومی بزرگسالان را برای طبقهٔ کارگر تدوین کرد.
پائولو فریره در سال ۱۹۵۹ از رسالهٔ دکتری خود با عنوان آموزش و برزیل کنونی دفاع کرد و به عنوان استاد در دانشگاه پرنامبوکو مشغول به تدریس شد. او در رسالهٔ دکتری خود از آرای جان دیویی و آنتون ماکارنکو استفاده کرده بود و تجربیات سالیانِ خود را هم به آن اضافه کرده بود.
در سال ۱۹۶۰ فریره، جنبش فرهنگ عمومی را پایهریزی کرد و در همین سال از سوی شهردار رسیف به سمت ریاست بخش فرهنگ و بازسازی گمارده شد. در سال ۱۹۶۳ او رییس ترویج فرهنگِ دانشگاه رسیف شد؛ جایی که به هزاران کشاورز ساکن شمالشرقی برزیل خواندن و نوشتن میآموخت.
اولین باری که فریره توانست تئوریهایش را در عرصهد عمومی به نمایش بگذارد، برنامهای بود که در سال ۱۹۶۲ با عنوان پابرهنهها هم میتوانند بخوانند اجرا شد و فریره راهبری آن را بر عهده داشت. در این برنامه فریره و همکارانش در حین تشکیل حلقههای فرهنگی برای کارگران نیشکر، که در آنها کارگران به تحلیل انتقادی واقعیتهای اجتماعی خود میپرداختند، خواندن و نوشتن یاد دادند. آنها در این برنامه موفق شدند طی ۴۵ روز به ۳۰۰ کارگر خواندن و نوشتن بیاموزند که این امر شگفتی همگان را برانگیخت. پس از نتایج شگفتانگیز کارهای فریره، دولت برزیل از تشکیل حلقههای فرهنگی فریره حمایت کرد و خود او را به ریاست کمیتهٔ ملی فرهنگ عمومی منصوب کرد.
سالهای تبعید
فعالیتهای فریره در سال ۱۹۶۴ با کودتایی که نظامیان علیه دولت وقت انجام دادند متوقف شد. کودتاچیان به فریره اتهام براندازی نسبت دادند و او دو بار بازداشت شد. در ادامه او مجبور به ترک کشور شد و پس از اقامت کوتاهی در بولیوی به شیلی رفت و ۵ سال در آنجا ماند. در این مدت او پستی در دانشگاه سانتیاگو گرفت و در آنجا هم به گسترش آموزش برای کارگران پرداخت. در شیلی بود که فریره با اندیشههای مارکسیستی آشنا شد و کتابهای آموزش و تمرین آزادی و آموزش ستمدیدگان را نوشت.
در سال ۱۹۶۹ فریره، بعد از این که دعوتنامههایی از دانشگاه هاروارد در آمریکا و مجمع جهانی کلیساها در سوئیس دریافت کرد، یک سال به هاروارد رفت و پس از آن آمریکا را به مقصد ژنو ترک کرد. دوران حضور فریره در آمریکا مصادف بود با جنبش حقوق مدنی آمریکا و اعتراضات علیه جنگ ویتنام. مشاهدهٔ وضعیت موجود در آمریکا باعث شد تا مسائل مربوط به جنسیت و نژاد به اندیشههای فریره که بیشتر بر پایهٔ تحلیل طبقاتی بود، راه یابند. در همین دوران بود که فریره با ایوان ایلیچ، نویسندهٔ کتاب جامعهٔ بدون مدرسه، آشنا شد.
در دههٔ ۷۰ میلادی، فریره دیدهبانِ آموزشِ مجمع جهانی کلیساها در ژنو بود. این جایگاه سبب شد که او به کشورهای زیادی در آسیا، آفریقا، اروپا، آمریکای شمالی، کشورهای حوزهٔ بالتیک، آمریکای لاتین و استرالیا سفر کند. در همین مدت بود که او کتاب آموزش در جریان پیشرفت را در ارتباط با سوادآموزی بزرگسالان در گینه بیسائو منتشر کرد.
بازگشت به برزیل
فریره در سال ۱۹۸۰ بعد از ۱۵ سال تبعید به برزیل بازگشت، عضو حزب کارگران برزیل شد و پروژهٔ سوادآموزی حزب را به مدت ۶ سال راهبری کرد. در سال ۱۹۸۸ که حزب کارگزان کرسی شهرداری سائو پائولو را به دست آورد، فریره را به عنوان مسؤول آموزش سائوپائولو انتخاب کردند.
در میانهٔ دههٔ ۱۹۸۰ الزا، همسر فریره، فوت کرد و او در سال ۱۹۸۸ با آنا ماریا آروجو ازدواج کرد. فریره از زمان بازگشت به برزیل، کتابهای زیادی نوشت به طوری که تعداد کتابهایی که او در ۱۷ سال پایانی عمرش نوشت، بیشتر از هفت دههٔ اولیهٔ زندگیش بودهاست.
در نهایت پائولو فریره در سال ۱۹۹۷ بر اثر نارسایی قلبی در گذشت.
ادامه نوشته از مقاله زندگی و آراء فلاسفه آموزشی: پائولو فریره که د روبسایت آموزش ۱۱۸ منتشر شده برداشته شده است.
فلسفه آموزشی فریره
از نظریات فریره به عنوان آموزش رهایی بخش یا رویکرد انتقادی به آموزش یاد می شود. او فلسفه فکری خود را در تعلیم و تربیت بر اساس بازنگری انتقادی نظام آموزشی موجود بنا کرد و نه تنها به فکر اصلاح نظام موجود نبود بلکه حتی نظام آموزشی را یکی از ابزارهای قدرتمندان و صاحبان زر و زور در به اسارت کشیدن مردم می دانست و از همان آغاز همت خود را نه بر اصلاح بلکه بر یک رویکرد انقلابی و انتقادی گذارد.
فریره که عمیقا متاثر از وضعیت زندگی اقشار فرودست اجتماع بود، بر این باور بود که نظام آموزشی به عنوان ابزاری برای جامعه پذیری و نگه داشتن مردم در قالب های فکری سنتی عمل می کند و فاصله بین قدرت و عدالت را مرتباً در هر نسل بازتولید می کند. تعلیم و تربیت نقش بازدارنده و سرکوبگر دارد، دانش آموزان تنها به حفظ کردن مطالب درسی می پردازند بدون اینکه بیاموزند مفاهیم درسی را بفهمند یا مورد پرسش قرار دهند و همین رویکرد به ظاهر ساده، با نهادینه شدن در فکر و ذهن کودکان، از آنان افرادی مطیع و سر به زیر می سازد که قادر به تحول اجتماع پیرامون خود و شرایط زندگی مشقبار خود نیست. به نظر می رسد او در این افکار شدیداً ملهم از نظرات ایوان ایلیچ و طرح انتقادی او در نقد نظام آموزشی و برنامه درسی پنهان مدارس بود.
فریره نظام آموزشی نخبه پرور را نقد می کرد و معتقد بود که نظام آموزشی نباید تنها به نفع نخبگان عمل کند و با برقرار کردن رویکرد حذفی، اقشار محروم را از اندیشیدن و پیشرفت کردن محروم کند. در نظام آموزشی سنتی و اقتدارگرا، معلم در محور کلاس قرار دارد و مطالب درسی به عنوان تنها مرجع درست حقیقت تلقی می شوند و دانش آموزان باید خود را با دانش موجود وفق دهند و از طریق به خاطر سپردن، این باورها را هم ناخودآگاه هضم و جذب کنند. اما در فلسفه تعلیم و تربیت فریره، نظام آموزشی باید رویکردی کاملا متفاوت می داشت. رویکردی که به دانش آموزان قدرت و ابزار نقد وضعیت موجود را می دهد. ذهن آنها را از طریق به چالش گرفتن دانسته هایشان به کار می اندازد و هیچ حکمی را حتی اگر از جانب معلم یا کتاب درسی مرجع صادر شده باشد، بدون تفکر انتقادی و آزمودن شخصی نمی پذیرد.
آموزش تحول گرا
فریره به مسئله تعلیم و تربیت نه به عنوان نهادی برای انتقال اطلاعات و دانش بلکه به عنوان یک نهاد آگاهی بخش نگاه می کرد که می تواند بنیان تحول و اجتماعی به حساب آید. فریره معتقد بود که هیچ تحول عمیق و پایدار اجتماعی بدون تکیه بر تعلیم و تربیت صحیح نمی تواند صورت گیرد و تعلیم و تربیت صحیح نیز چیزی نیست به جز آموزش رهایی بخش که انسان ها را از یوغ داده های نادرست، خرافه و وابستگی های قومی، نژادی و سیاسی که قدرت فردی آنها را انکار می کند و آنها را تبدیل به غلامان حلقه به گوش قدرت ها و ثروتمندان تبدیل می کند، نجات می دهد. فریره رویکردی انتقادی و حتی انقلابی نسبت به آموزش و پروش داشت و بر این باور بود که اساس تحول اجتماعی تنها در گرو تحول فکری مردم از طریق نظام آموزشی تحول گرا (Transformative Education) ممکن است.
هدف آموزش
فریره اعتقاد داشت که هدف آموزش در بعد فردی، متحول کردن ذهن افراد است به طوریکه آنها ار بازیگران منفعل و نادان و اسیر در دست قدرت ها و سیاست ها، به بازیگران فعال، آگاه و تحول گرا تبدیل نماید. او اعتقاد داشت که آموزش و پرورش رهایی بخش قادر است با رادیکالیزه کردن (برانگیختن) فرد، او را از یک عضو بی تفاوت به یک عضو فعال و آگاه جامعه بدل کند که قادر است برای تغییر ساختارهای ظلم و بی عدالتی به پا خیزد و مشکلات جامعه را درک کند و برای حل آنها پیشقدم شود.
حقیقت و دانش
حقیقت در فلسفه فریره، مطلق نیست و در واقع حاصل برساخت واقعیت از طریق به اشترک گذاشتن اذهان است. فریره برای دانش و حقیقت، ماهیتی نسبی قائل است و اعتقاد دارد که هیچ کسی نمی تواند مالک مطلق حقیقت باشد. حقیقت موضوعی درونی است و برداشت فردی هر کس، تفاوت و ارزش واحدی دارد بنابراین هیچ کس نمی تواند ادعا کند که برداشت او از حقیقت کامل است و برداشت دیگران ناقص با نادرست است. بنابراین فریره به مانند فلاسفه آموزشی مهم دیگر ارزش و اعتبار چندانی برای دانش و علم موجود قائل نیست و آن را قابل اتکا نمی داند و معتقد است حقیقت چیزی است که انسان ها از طریق صحبت و گفتگو در یک فرایند آزاد و انتقادی نسبت به آن به تفاهم رسیده اند و نسبی بودن دانش بخشی از ماهیت آن است. بنابراین در یک نظام آموزشی نه معلم و نه کتاب درسی هیچ یک نمی توانند به عنوان نمایندگان مطلق حقیقت شناخته شوند بلکه حقیقت امری برساختی است و از طریق تبادل آرا در ذهن انسان ها ساخته می شود. به نظر می رسد این دیدگاه فریره عمیقا تحت تاثیر فلسفه اگزیستانسیالیسم باشد.
تفکر انتقادی
آگاهی یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه آموزشی فریره است. فریره معتقد بود که آگاهی از طریق تفکر انتقادی حاصل می آید. آگاهی چیزی نیست که آموخته شود یا از طریق مطالعه حفظ شود بلکه فرایندی پویا و دیالکتیک است که تنها از طریق گفت و گوی منظم و آزاد بین طرفین بحث که در جایگاه برابری قرار دارند حاصل می آید. به عبارت دیگر فریره آموزشگران را تشویق می کرد به جای تدریس کردن، دانش آموزان را در معرض بحث و مذاکره آزاد قرار دهند و از طریق تبادل نظراتشان، به آگاهی انتقادی برسند.
تاریخ و حق تعیین سرنوشت
شاید بتوان فلسفه آموزشی فریره را تلفیقی هوشمندانه از دو نظریه مهم و مطرح زمان خود یعنی مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم دانست. فریره تحت تاثیر نظرات مارکس، اعتقاد داشت که فرایند تاریخی و مرحله به مرحله، زندگی بشر را از آغاز تا کنون به نوعی شکل داده است که مالکیت ابزار قدرت و تولید را برای به زیر سلطه کشاندن فرودستان جامعه به کار برده است. فریره معتقد بود برای شناخت زندگی و شرایط جهان پیرامون خود نیازمند درک تاریخی هستیم و یکی از عناصری که در نظام آموزشی پیشنهادی فریره قرار داشت، درک نگرش تاریخی به شرایط فعلی انسان ها بوده است اما بر خلاف مارکس، فریره اعتقادی به جبر تاریخی نداشت و به سیاق اگزیستانسیالیست ها باور داشت که انسان ها اسیر تاریخ نیستند و با کسب آگاهی انتقادی قادر هستند برای تغییر شرایط خود و تعیین سرنوشتاشان اقدام کنند. فریره نگرش تاریخی را برای درک و شناخت موقعیت کنونی انسان ضروری می دانست اما همزان اعتقاد داشت که درک تاریخی کافی نیست و انسان می تواند و باید از جبر تاریخ خود را بیرون بکشد و سرنوشتش را خود رقم بزند.
توجه به بستر اجتماعی- تاریخی
او اعتقاد داشت ساختارهای موجود را می توان از طریق همین آگاهی و تفکر انتقادی به چالش کشید و میتوان طرحی نو برای جهان در انداخت. بنابراین او نقطه آغاز آموزش و پروش را نه علم موجود بلکه درک و شناخت وضعیت موجود زندگی می دانست یعنی معتقد بود بحث کلاس درس باید روی شناخت شرایط زندگی واقعی انسان ها بنا شود و این شناخت باید نقطه آغاز تحول جامعه به شمار آید. اگر قرار باشد شناخت، منجر به تحول نشود، پس تعلیم و تربیت نتوانسته به وظیفه خود به درستی عمل کند. فریره توجه به بستر و زمینه زندگی کودکان را نقطه آغار آموزش و پروش می دانست و اعتقاد داشت که آموزش و پروش نباید عمومی و یکسان باشد بلکه نسبت به نیازها و بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی هر منطقه باید سازگار شود تا کودکان از همان آغاز بتوانند ارتباطی را بین زندگی واقعی خود و آنچه در مدرسه می آموزند برقرار سازند.
معلم
در نظام فکری فریره معلم جایگاه ویژه ای دارد. گر چه او اعتقاد داشت که حقیقت باید از طریق بحث و گفتگوی آزاد در بین طرفین برابر حاصل شود و معلم نباید نقش محوری و سخنران و مرجع را ایفا نماید اما در عین حال او نقش کلیدی برای حضور معلم قائل بود. در فلسفه آموزشی فریره، جایی برای انفعال و بی طرفی نیست بنابراین معلم نیز نمی تواند نقشی منفعل داشته باشد نقش معلم، هدایتگر و جهت دهنده است . اوست که باید تشخیص دهد کجای معادله بایستد و طرف خوب و بد را تشخیص دهد و در طرف درست بایستد. معلم باید با هدایت بحث های آزاد، تشویق رشد تفکر انتقادی و به چالش گرفتن قدرت و دانش موجود، دانش آموزان را در مسیر حرکت و بازسازی اجتماعی یاری دهد. معلم نمی تواند بی طرف باشد بلکه باید همیشه در طرف درست بایستد.
فریره باور داشت که رسیدن به آگاهی انتقادی و رهایی بخش باید از معلم شروع شود و او با به چالش گرفتن نظام قدرت در مدرسه، خود را از یوغ نظام و سلسله مراتبی که قصد سرکوب و شانتاژ او را دارند رها کند و در مرحله بعدی، این آگاهی را به دانش آموزان منتقل نماید. واضح است که انتقال دیدگاه ها نباید از طریق سخنرانی باشد بلکه انتقال آگاهی تنها و تنها از طریق بحث آزاد و مشارکت عمومی در بازسازی معنا صورت می گیرد. به طوریکه معلم باید اطمینان حاصل کند که داشن آموزان آگاهی رهایی بخش را کسب کرده اند و قادرند راه درست و کار درست را انجام دهند.
فلسفه فریره: مسئولیت پذیری اجتماعی برای تغییر
به زبان ساده می توان فلسفه آموزشی فریره را نوعی مسئولیت پذیری اجتماعی نسبت به تغییر و تحول اجتماعی دانست. نظریه او پتانسیل تبدیل شدن به راه و روش گرایش های ظلم ستیزی و رفع تبعیض را دارد. توجه به نیازها و شرایط ندگی اقلیت ها، فقرا، نیازمندان و زنان از جمله دستاوردهای مهم فلسفه آموزشی فریره است. در اجتماعاتی که بر اساس اتفاقات تاریخی مهمی همچون استعمار، جنگ یا نظام های سیاسی تمامیت خواه، آزادی ها و عدالت سرکوب شده است و مردم تبدیل به رعایای حلقه به گوش حاکمان شده اند، نظام آموزشی فریره می تواند به عنوان یک نظام جایگزین، بسترساز تحول اجتماع باشد و با بیدار کردن وجدان عمومی راه را برای طرح مطالبات عمومی و مدنی باز کند و صاحبان قدرت را به چالش بگیرد.
منابع ویکیپدیا فارسی
- Gadotti, Moacir (1994). Reading Paulo Freire: His Life and Work
- Schugurensky, Daniel (2011). Paulo Freire. Continuum International Publishing Group
- Roberts, Peter (2000). Education, Literacy, and Humanization: Exploring the Work of Paulo Freire. Greenwood Publishing Group
منبع بخش آموزش ۱۱۸
- Gutek. G. (2005).Historical and Philosophical Foundations of Education. 4th Edditon. PEARSON Publication