نقش عروسک بازی در شخصیت کودکان
نقش عروسک بازی در شخصیت کودکان و مقایسه این فرایند در کودکان ایرانی و ژاپنی
«بازی» یک فعالیت طبیعی، لذتبخش و دلخواه برای کودکان میباشد. ولی با تأسف، بزرگترها این حقیقت را جدی تلقی نمیکنند. در صورتیکه با بازی هدفدار و منطقی میتوان روابطی صمیمی، گرم و عمیق را با کودکان برقرار کرد و در جهت رشد و تربیت آنان گام برداشت. گامهائی که از دریچه لطافت بازی شروع شده و به دنیای خیال و رویاها و ابعاد احساسی، عاطفی و شناختی کودکان خاتمه مییابد.
بههمین دلیل پرداختن به بازی خصوصاً بازیهای عروسکی، بررسی نزدیکترین زاویه شخصیت کودکی میباشد، بیاعتنائی به این پدیده، نادیدهگرفتن بسیاری از جلوههای روحی و روانی شخصیت کودک خواهد بود.
علاوه بر اینکه بازی، فرآیند یادگیری را برای یادگیرنده یعنی کودک و نوجوان شیرین میکند، موجب ارضاء بسیاری از نیازهای اساسی و زیربنائی کودک نیز میشوند.
نیاز به تخلیه انرژی و بازتوانی
کودک پربار و غنی از انرژی بوده و نیاز دارد که این انرژیها را بهشکلی از خود بروز دهد. وقتی در اطراف کودک زمینههای مثبت و منطقی جهت تخلیه انرژی وجود نداشته باشد، این انرژیها باعث بیقراری و پرکاری ناسالم کودک میگردد.
وجود کودک مثل یک ژنراتور فعال و پرکار، شروع به بازتوانی زایش مجدد انرژی مینماید. استفاده مثبت از انرژیها، موجب افزایش اعتماد بهنفس و تقویت اراده کودک میگردد. اگر عروسکبازی و بازی عروسکی بهشکلی مناسب، باعث تخلیه انرژیهای کودک گردد، نه تنها آرامش روحی او را افزایش میدهد بلکه باعث پویائی رفتار کودک نیز میگردد.
اگر این انرژی مشمول سانسور والدین و یا مدرسه قرار گیرد، کودک انرژی خود را به عمیقترین ذخایر خود واپس میزند و آن را احتمالاً تبدیل به اضطراب میسازد. بهعلاوه کودک، اضطرابهای خود را با عصبانیت، فریاد، اشکریختن، شکستن اشیاء و... نشان میدهد و این فشارهای غیرقابل تحمل در کودک، ناراحتیهائی بهصورت آثار جسمی نظیر ادرار شبانه، کهیر، اگزما و... را ظاهر میسازد.
تفاوت منحصر بهفرد عروسک در میان اسباببازیها
کودک میتواند در بازی عروسکی، انگیزههایش را متعادل کند و انرژیهای اضافی و روانی خود را تخلیه کند. کودک آنچنان به عروسکش اعتماد دارد و خودش را مثل او میبیند که کلیه احساسات و عواطفش را به عروسک فرافکن میکند و نسبت میدهد. این حالت نه تنها باعث تخلیه روانی شده بلکه درک و فهم بهتری از او را باعث میگردد.
حال اگر والدین میخواهند کودک آنها خودپنداره و درک خوبی از خود داشته باشد، میبایستی بازی کودکان را و خصوصاً بازیهای عروسکی آنها را جدی بگیرید.
پس عروسکها و بازیهای عروسکی به کودک این اجازه را میدهد تا بدون واهمه از بزرگترها، خودش یک آدم بزرگ شود و یکسری مسائل را از روی کنجکاوی تجربه کند. در این فضا، کودک مالک زمان و مکان و شخص میشود و همین تملک به او اجازه میدهد تا هر پوشش را از روی پدیدهها کنار بزند و به آنسوی پدیدهها نگاه کند.
اکثر اوقات، کودکان به تنهائی عروسکبازی میکنند چرا که والدین عروسک را برای او خریدهاند که دیگر کاری بهکارشان نداشته باشد. در درجه دوم اگر با آنها هم بازی کنند، بزرگترها خواستههای خودشان را به خواستههای کودکانشان تحمیل میکنند؛ یعنی مثلاً اگر او به عروسکش میگوید تو دختر خوبی هستی و یا هر احساسی را که دلش میخواهد، سریعاً میشنود که «نه نه دخترم! عروسک خانم اینکار را نمیکنه، عروسک خانم اونکار را نمیکنه. آره عزیزم، عروسک هر چی بهش میگی کاملاً کوش میدهد. آخه او مثل بچههای بد نیست.
فکر میکنید این دخالت بیخودی چه بلائی سر روابط عروسک با کودک میآورد. واضح و روشن است که کودک عروسکش را از خودش طرد میکند و نیازهایش، در این ارتباط ناکام میگردد و دیگر عروسکش را دوست نخواهد داشت. ولی اگر مشارکت مثبت و بدون شرط والدین وجود داشته باشد کودک میتواند نیازهای خود را با خوشحالی و مسرت در روابطش با عروسک، برآورده کند.
نیازهای دیگری نیز برای کودک وجود دارد که در ارتباط با عروسک میتوانند برآورده و ارضا شوند، از قبیل نیاز به پیشرفت و کسب موفقیت، نیاز به رهبری و اداره کردن، نیاز به امنیت، نیاز به آزادی و کودک آزاد است. کودک درون ما هم میل دارد آزادانه ابراز وجود نماید، گریه کند و به زندگی مشغول باشد.
بزرگسالانی که در بازی کودکان شرکت میکنند تنها به فرزند خود محبت نکردهاند، بلکه در جهت آرامسازی خود نیز کوشش و تلاش نمودهاند و در صورتیکه بزرگسالی براساس کودک شخصیت خود، با فرزندش رفتار نماید نتایج مفیدتر و مؤثرتری را خواهد گرفت. در اینباره حالت یک بزرگسال در وقت بازی مثل رسیدن آب به جان زمینی تشنه است ما باید ارتباطی منطقی، نزدیکتر و صمیمیتر با فرزندمان برقرار نمائیم.
والدینی که کودک درون خود را انکار میکنند، کمتر میتوانند کودک بیرون خود را بفهمند. بههمین دلیل، چنین والدینی وقتی با کودکان خود مشغول بازی هستند رفتاری کاملاً مصنوعی دارند. مسئله این است، کسی که میخواهد با کودک خود صمیمی برخورد کند لازم نیست سبک و لوده باشد بلکه سادگی را بهعنوان روشی در جهت قابل فهم کردن خود برای کودک خواهد داشت و یا کودک ساده و قابل فهم رفتار میکند.
پس کودک درون اگر سالم باشد بهتر است ارتباط برقرار کنیم و اگر کودک بیرون ما یا همان فرزندمان از ما راضی باشد درون ما نیز نسبت بهخودمان راضی خواهد بود. بیاحترامی به عروسک بیاحترامی به کودک است چرا که کودکان عروسک را قسمتی از شخصیت خود میداند.
عروسکهای مناسب کودکان، عروسکهائی بومی با محتویات خودی هستند، نه عروسکهائی که سمبل فرهنگ غیرخودی است...
ژاپن بهشت کودکان
اگر ژاپن امروز در دنیا بهعنوان بهشت کودکان است به این علت میباشد که بزرگسالان ژاپنی، «کودک» شخصیتی آنان نهفته است. اگر کشورهای دیگر چنین نیستند، دلیل بر بلوغ ارزشی و تفکری آن کشورها نمیباشد، بلکه نشانهای از انکار و نادیده گرفتن قسمتی از شخصیت خودشان است. در نتیجه، موجب اختلالاتی عمیق و گسترده در کلیه جوانب شخصیتشان میشوند.
پس ژاپنیها با درک معقولی که از کودک شخصیت داشتهاند حتی بهخود اجازه میدهند به بازی پرداخته، هیجانات خود را بروز دهند و افسانهسرائی زیباشناسانهای داشته باشند. این هیجاندار بودن بازیهای کودکان ژاپن، علاوه بر هیجانی میباشد که هر کودکی بهصورت خود بهخودی در بازی خود حس میکند و این هیجان اضافی و لذتبخش بهعلت مشارکت هیجانآمیز بزرگترهای ژاپنی در بازیهای کودکان است.
بهنظر میرسد که انگیزه مشارکت و همآوائی والدین با کودکان در بازی، در مردم ژاپن بسیار قویتر باشد. همین قوی بودن انگیزه مشارکت والدین ژاپنی باعث میشود که در آن کشور، کودکان بازی خود را شیرینتر تصور و تجربه کنند. حتی این انگیزه تا جائی پیش میرود و قدرت خود را نشان میدهد که جشن ملی خاصی به شناسائی و مشارکت در این رویداد و پدیده اجتماعی اختصاص مییابد. حساسیت اجتماعی به بازیهای کودکان تا جائی بهچشم میخورد که میزان فراموشی و منسوخ شدن بازیها در فرهنگ ژاپن، بسیار کمتر از فرهنگ ایران است.
حتی بازیها در آن کشور گستردهتر میشود. مثلاً بادبادکبازی را هم در ژاپن داشتهایم و هم در کشور ایران. این بازی در دو دهه پیش در آن کشور تا چه حدی پرورش پیدا کرده و گسترده شده ولی در کشور ایران منسوخ شده است. شاید فرد ساده عامیانهای، این افول و منسوخ شدن یک بازی را جدی نگیرد ولی افراد صاحب ذوق و صاحب خرد بهخوبی میدانند که چنین پدیدهای چقدر خطرناک و آسیبزائی است. خصوصاً اگر توجه شود که کودکان از طریق بازیها میآموزند که در چه فرهنگی زندگی میکنند و چگونه بایستی هنجارهای آن فرهنگ را نگهداری کنند.
وقتی کودک ژاپنی میبیند که در کشورش روز مخصوصی به نام عید عروسکها وجود دارد، بیمارستان مخصوص عروسکها هست و عروسکها گورستانهای مخصوصی که در آن دفن شوند را دارا میباشند، از نظر ادراکی در مییابد که عروسک در ذهن بزرگترها بهصورت منطقی و قابل توجهی محترم و ارزشمند میباشد. هنگامیکه او در مییابد، فرهنگ و جامعه او عروسکها را تا این حد مهم میدانند، عروسکها هم برای او مهم میشود. پس با عروسک، بازی میکند نه اینکه عروسک را به هر صورتی که میخواهد بزند، پرت کند، پاره کند و یا مورد پرخاشگری، بیاحترامی و آزار و اذیت قرار دهد.
مقاله کامل را از بخش پیوست دریافت کنید.