جای خالی قصه

قصه قدیمی‌ترین حکایت بشری است که به صورت‌های گوناگونی بیان شده؛ گاه این بیان حکایت به صورت تصاویری نقش بسته بر دیواره غارهاست، گاه به شکلی بیان حکایت؛ که سینه به سینه نقل شده و از نسلی به نسل بعدی تغییرات عمده ای پیدا کرده و گاه به صورت مدرن و مکتوب بیان شده و در این رهگذر نویسندگانی بزرگ به پهنه ادبیات جهان معرفی شده است. قصه، قصه است با آن شالوده خود که همانا ضمن سرگرم کردن مخاطب به وی پیام یا پیام‌هایی نهفته و یا آشکارا می‌دهد.حال که سخن از قصه به میان آمد، بد نیست نیم نگاهی به تاثیرات قصه در کانون خانواده و اثرگذاری آن بر اعضای یک خانه بیاندازیم.

بی تردید در میان اعضای خانواده کودکان از دوستان پروپا قرص قصه‌ها هستند، آن‌ها خیلی دوست دارند که با شنیدن قصه از زبان والدین خود، به صورت غیرمستقیم با آن‌ها حس عاطفی برقرار کنند و چه بسا در این میان پیام‌های نهفته در قصه به بهترین شکل ممکن به ایشان انتقال پیدا می‌کند. البته ناگفته نماند این قصه گویی برای کودکان کارکردهای بسیاری دارد که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد که قصه به پرورش قدرت بیان و عواطف و افکار کودکان کمک می‌کند. نیروی تخیل آن‌ها را پرورش می‌دهد. ابتکار و ابداع را در کودکان تقویت می‌کند و در این میان ضمن رشد دادن به اعتماد به نفس آن‌ها، در آن‌ها عشق و علاقه به ادبیات را بالنده می‌کند.

هرزمان صحبت از قصه و قصه گویی به میان می‌آید، عده ای تصور می‌کنند قصه گویی همان است که با خرید نوارکاست و یا سی دی‌های خاص این فن و در اختیار کودکان قراردادن، وظیفه خود را به طور کامل انجام داده‌ایم. غافل از این که این نوع قصه گویی، برای کودکان، علیرغم مهارت داشتن راوی قصه، چندان جالب برای ایشان نیست و چه بسا ممکن است باعث دلزدگی آن‌ها هم شود. برخی هم این وظیفه را بر دوش رسانه ای چون تلویزیون می‌گذارند و انتظار دارند قصه گوهای این رسانه ملی به نحو احسن وظیفه خودشان را انجام دهند. قطعاً چنین است و راویان داستان‌ها برای کودکان به بهترین شکل ممکن داستان را برای کودکانی که پای تلویزیون نشسته‌اند، نقل می‌کنند و حتی بسیاری اوقات پیش می‌آید که احساسات این آینده سازان را برمی انگیزند. اما این پایان کار نیست. زیرا ارتباط بین کودک و راوی داستان یک ارتباط مصنوعی است و آنچه کودک از شنیدن قصه دریافت می‌کند، آن نیست که انتظار می‌رود. چرا که وجود فاصله مکانی، رابط بودن صفحه شیشه ای تلویزیون و گاه تفاوت گویش راوی داستان با نوع گویش کودک و شهری که در آن ساکن است، نمی‌تواند حق مطلب را ادا کند.

باید در نظر داشت هر زمان این طور مباحث بیان می‌شود، بسیاری اوقات پیکان نظرات و پیشنهادها سمت والدین نشانه می‌رود که چرا برای کودکان خود قصه نمی‌خوانند. و چرا جای خالی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های نقال را در خانه پر نمی‌کنند؟ بی تردید هر چقدر در این باب مطلب نوشته شود و نظرات مختلف بیان گردد، اغلب والدین به خاطر مشغله‌های کاری و درگیر بودن به زندگی شهری و مدرن رمقی برای قصه گویی ندارند. پس چه باید کرد؟ آیا می‌توان دست روی دست گذاشت و از فواید قصه؛ آنهم برای کودکان بی بهره ماند؟ قطعا جواب خیر است و برای این پاسخ منفی می‌توان چنین نظر داد که مدرسه‌ها بهترین جا برای زنده نگهداشتن و اشاعه فرهنگ قصه خوانی است. یعنی چه خوب است در مدارس، به خصوص دبستان‌ها در کنار دروس مختلف، زنگی هم به درس قصه و قصه خوانی اختصاص داده شود و با تربیت مربیان قصه گو و استقرار آن‌ها در این کلاس‌ها به بهترین شکل ممکن کودکان را وارد دنیای قصه کرد.

هر چند زبان فارسی مهد بهترین و ناب‌ترین قصه‌هاست و ما از انواع قصه‌های دینی، فولکوریک و... بهره مندیم، اما می‌توانیم با یک برنامه ریزی مناسب از این قصه سود ببریم و کمتر جای خالی آن‌ها را احساس کنیم.

نویسنده: اکبر خوردچشم

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 11/06/2013 - 11:09