بچه‌هایی که خرق عادت می‌کنند

نویسنده: شهناز سلطانی

نکته‌هایی درباره لزوم توجه به توانایی دانش آموزان بازیگوش

تا کلاس و مدرسه بوده بچه‌هایی هم بوده‌اند که در کلاس شهره عام و خاص باشند، البته نه به درس خواندن و رعایت کردن همه آداب و نظم کلاس، بلکه به شیطنت و به هم ریختن کلاس. البته این بچه‌ها (آن طور که تجربه نشان داده است) هر چند باعث اختلال در نظم و نظام کلاس می‌شوند و باعث گله و شکایت معلم، ولی غالباً دربین بچه‌های کلاس محبوب‌اند و مورد توجه. ویژگی‌ها، رفتارها و اساساً چرایی انجام دادن حرکات و طرز برخوردهای آن‌ها در کلاس کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این در حالی است که محبوب همه معلم‌ها بچه‌های ساکت، سر به راه، آرام، متین و با وقار، درس خوان و منظم و ... هستند. این که چرا بچه‌های به اصطلاح شلوغ و شیطان کلاس خود محبوب همین بچه‌های سر به زیر کلاس‌اند حدیث مفصلی است که نباید از کنار آن گذشت. واقعیت آشکار و عیان این است که همان طور که می‌دانیم هر فردی ویژگی‌ها، مختصات، توانمندی‌ها و روحیات خاص خود را دارد که نباید از آن‌ها به یک شکل و یک اندازه توقع داشت. قاعدتاً بچه‌ها هم از جمله همین افراد و با همان ابعاد فردی مختص به خود هستند. موضوع ساده اما بسیار مهمی که گاهی در روزمرگی‌های کار و زندگی و کلاس «به همين سادگي» از یاد می‌رود. البته در این مقوله باید به مساله از ابعاد مختلف نگاه کرد.

دوره‌هایی که فرا نگرفتیم 

یکی این که شاید معلمان ما در طول سال‌هایی که راه و رسم معلمی را آموزش می‌دیدند نحوه رویارویی با چنین بچه‌هایی که در کلاس خرق عادت می‌کنند را خواسته یا ناخواسته فرا نگرفته‌اند. (البته می‌دانیم در طول سالیان گذشته بسیاری از معلمانی که اینک در مدارس مشغول تدریس هستند نه از مراکز تربیت معلم که از دانشگاه‌هایی فارغ التحصیل شده‌اند که کار آن‌ها تربیت معلم با همه زیر و بم‌های معلمی نبوده است و یا اساساً اصلاً به دانشگاه راه نبرده‌اند) هرچند ممکن است در پاسخ بگوییم که اگر چنین نبوده، ولی دوره‌های آموزش ضمن خدمت این نقیصه را جبران کرده، اما واقعیت این است که دوره‌های ضمن خدمت خود داستانی خواندنی و شنیدنی دارد. نمونه روشن و آشکار آن که چندان هم از آن دور نیستیم همین دوره‌های ضمن خدمتی بود که بر اساس برنامه ریزی علمی و کاملاً کارشناسی شده! به معلمانی ارائه شد که قرعه فال به نام آن‌ها برای آموزش و تربیت دانش آموزان پایه ششم ابتدایی افتاده بود. این آموزش‌ها در فرصت چند هفته و چند روز مانده به آغاز سال تحصیلی جدید به آن‌ها ارائه شد. 

کتاب‌های فربه 

ضعف اساسی دیگری که در نظام آموزشی ما دیده می‌شود، این است که حجم کتاب‌های درسی ما آنقدر زیاد و فربه است که معلم را در یک برنامه فشرده ای ملزم و مقید می‌کند که بدون هیچ ارفاقی در طول سال تحصیلی مدام در حال درس دادن باشد و این وظیفه خطیر را انجام دهد، حتی اگر گاهی فضای کلاس مناسب درس دادن نباشد در چنین محیط رسمی و غیر قابل انعطافی عملاً همه ویژگی بچه‌ها نادیده گرفته می‌شود. (فقط به استثنای بچه‌های سر به راهی که خوب درس را حفظ می‌کنند و خوب حفظیات را در کلاس پیاده کرده و آنگاه محبوب دل خانم یا آقای معلم می‌شوند.) در چنین شرایطی گاهی ممکن است یک دانش آموز که در درس و مشق ضعف دارد (فقط در درس و مشق) ماه‌ها از یکبار رفتن به پای تخته سیاه بی نصیب باشد حتی اگر دلش بخواهد. همان تخته سیاهی که همان بچه‌های نور چشمی کلاس هر روز و هر زنگ روی آن با گچ می‌نویسند و مورد تشویق معلم و بقیه قرار می‌گیرند. 

چاردیواری بی روح 

یک مشکل دیگر در فضای فیزیکی مدارس ما نبود و یا کمبود فضای صمیمی، شاد و دل انگیز است. (که البته در سال‌های اخیر با برگزاری همایش‌ها و مسابقاتی سعی در ارائه طرح‌های نو و ایرانی و متناسب با شرایط عصر حاضر و با نیم نگاهی به معماری گذشته ایران دارد. این مسابقات هر ساله اسفند ماه بین معماران با عنوان مدرسه ایرانی – معماری ایرانی برگزار می‌شود.) در چنین فضایی هر گونه بروز و ظهور خلاقیت عملاً بی معنی است. ما سال‌هاست که مدرسه را به چند کلاس و یک حیاط و یک دفتر و اتاق مدیر و معاون محدود کرده‌ایم. کلاس‌هایی که مهم‌ترین و با ارزش‌ترین و تاثیر گذارترین سنین کودکان و نوجوانان مان در آن‌ها سپری می‌شود و اغلب کمترین بازدهی را به دنبال دارد. گاهی آنقدر فضا در چار دیواری خشن و زمخت کلاس سنگین می‌شود که برای بچه‌ها تحمل چنین محیطی دشوار است. پس نه تنها منطقی به نظر می‌رسد که به دانش آموزان بازیگوش خیلی گیر ندهیم بلکه اگر منصف باشیم باید قدردان آن‌ها باشیم که اینچنین قابلیت‌هایی برای شکستن آن شرایط غیرقابل تحمل دارند. 

جای خالی مهربانی 

وجود ارتباط غیر دوستانه و غیر صمیمی بین معلم و شاگرد یکی دیگر از آفت‌هایی است که سیستم آموزشی ما گرفتار آن است. شاید در نگاه برخی از ما این شکل ارتباط خالی از اشکال باشد. ولی واقعیت این است که هر چه پایه‌های تحصیلی بالاتر می‌رود از صمیمیت بین معلم و شاگرد که کم از مراد و مرید نیستند، کاسته می‌شود. نگوییم نیست که اتفاقاً خیلی هم زیاد است که سال تحصیلی به آخر خط می‌رسد و معلم باید اسامی بچه‌ها را از روی فهرست کلاسی بخواند تا بفهمد کدام اسم متعلق به چه کسی است و یا ازخود آن‌ها اسمشان را بپرسد. یادم است که در دوره دبیرستان معلمی داشتیم عاشق و شیفته کارش که می‌گفت من عاشق کار معلمی نه عاشق هنر معلمی هستم. او در نخستین جلسه کلاس بلافاصله پس از یک بار خواندن اسامی بچه‌ها از روی فهرست حضور و غیاب همه آن اسامی را به خاطر می‌سپرد. هر بار هم که کسی در کلاس غایب می‌شد بدون درنگ متوجه این حضور نداشتن می‌شد و در نخستین جلسه بعد از غیبت جویای حال و احوال او می‌شد. کلاس او بدون اغراق تا پایان سال یکی از جذاب‌ترین کلاس‌ها بود. او به مناسبت عید نوروز به همه ما کارت پستال ساده ای داد که عید را به تک تک ما (کارت تبریک هر کس مختص خودش بود) مبارک باد گفته بود و پای آن‌ها را امضا کرده بود شاید خانم معلم برای این تبریک نوشتن‌ها به اندازه یک جلسه درس دادن وقت گذاشته بود. آخر سال هم شماره تلفن و نشانی خانه‌اش را روی تخته سیاه نوشت تا هر کس هر وقت با او کاری داشت با او تماس بگیرد. یقین می‌دانم که خیلی‌ها بعد از سال‌ها هنوز با او در تماس بودند. گاهی ما معلم‌ها واهمه داریم از این که قدری ما به دنیای بچه‌ها و بچه‌ها به دنیای ما نزدیک شویم. نترسیم این دوستانه بودن‌ها باعث می‌شود درس کلاس شیرین تر شود و درس زندگی هم به آن‌ها اضافه. می‌شود با این دوستی‌ها می‌توان خاطره‌های شیرین ساخت که سال‌ها کنج ذهن و دل بچه حک شود. از طرفی هم می‌شود ساعت‌های کلاس را به بدترین دقایق حضور در کلاس تبدیل کرد که بچه‌ها فقط به دنبال راه فرار باشند. 

 معلمی شغل نیست 

شاید نباید از مسائل و مشکلات معیشتی معلمان هم چشم پوشید که ردپای آن را در کلاس و مدرسه می‌توان دید. واقعیت این است که اذعان داریم در همه شغل‌ها مسائل و مشکلاتی و دشواری‌هایی از این دست وجود دارد، اما همه توافق داریم که معلمی شغل نیست. بلکه حرفه ای است که جنس آن از هنر است. این جمله به نظر کلیشه ای که «معلمي عشق مي خواهد» پر بیراهه نیست. از یاد نبریم که در این حرفه با روح و جان بچه‌ها سرو کار داریم و از خلال این حرفه باید آن‌ها را تربیت کنیم آن هم برای مقوله مهمی به اسم زندگی. پس هر گونه رفتار و گفتار و کردار ما اثر مثبت یا منفی دارد. بدانیم که قطعاً بی تاثیر نیست. این امر واضح و روشنی است که ساده نمی‌توان از کنار آن رد شد. مساله «آموزش و پرورش» موضوع پیچیده ای است که عوامل متعددی در آن نقش دارد و در اینجا فقط به برخی از آن‌ها اشاره شد تا متوجه باشیم که به چنین مقوله با ارزشی چگونه و از چه زوایایی نگاه می‌کنیم؟ 

این بچه‌ها اگر چندان به چارچوب‌های خشک تعیین شده از جانب ما دل نمی‌دهند دلیل و برهان برای آن دارند و اگر در درس و مشق بر پایه عادت تعریف شده و تعیین شده پیش نمی‌روند دال بر کم توانی و یا کم هوشی آن‌ها نیست اتفاقاً گاهی برعکس نشانه هوش و ذکاوت آن‌هاست. اگر ما توانایی‌ها و نیازهای آن‌ها را بشناسیم و آن‌ها را از دایره توجه مان بیرون نرانیم از آن‌ها می‌توانیم در جهت رشد و بالندگی کلاس استفاده کنیم. تجربه نشان داده آن‌ها فقط اگر کمی کمر همت ببندند برای درس خواندن و طبق آنچه ما می‌پسندیم قدم بردارند از بچه‌هایی که پای ثابت تخته کلاس‌اند جلو می‌زنند. پس آن‌ها را خوب و آگاهانه بشناسیم و کمک بگیریم در جهت مثبت و بدانیم که گاهی عدم توجه به برخی از بچه‌های باهوش کلاس مسیر زندگی آن‌ها را عوض می‌کند البته نه در جهت مطلوب که نامطلوب.

 

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on ی., 10/06/2013 - 19:52