کمک به کودکان نابالیده

کارهایی که پدر و مادرها برای کمک به کودکانی که از همسالان‌شان عقب‌ترند، می‌توانند انجام دهند

«کودک بالیده با کودک بالغ تفاوت دارد. کودک بالیده به کودکی می‌گویند که در هر مرحله از رشد به توانایی‌های رشدی آن دوره رسیده است. توان سخن گفتن در دوره زمانی دو تا چهار سال بیش‌ترین رشد را در کودکان دارد. اگر کودکی در سن سه سالگی هنوز نمی‌تواند چند کلمه هم بیان کند، آن کودک نابالیده است و سبب نابالیدگی‌اش می‌تواند عوامل گوناگون باشد.

نظریه بالیدگی یا Maturational Theory از آرنولد گزل یکی از بزرگان روان‌شناسی رشد در سده بیستم است. از نگاه گزل رشد کودک برمبنای نیرو و توان درونی یا نقشه ژنتیکی و رشد دستگاه عصبی مغزی او تعیین می‌شود و دست‌کاری در این کار کودک را با اختلال رشدی روبه‌رو می‌کند. گزل براین باور بود که رشد درونی برآمده از یک جدول زمانی است که هرگونه مداخله در آن می‌تواند این جدول زمانی را به‌هم بریزد. از نگاه او، کودک در هر مرحله از زندگی به جایی می‌رسد که دستگاه عصبی مغزی او بالیده می‌شود و در آن مرحله کاری را که باید انجام دهد انجام می‌دهد، مانند راه رفتن یا سخن گفتن. در این فرایندها نباید مداخله داشت. البته دیدگاه و نظر گزل در دوره زمانی جنگ جهانی دوم به بعد مورد نقد فراوان قرار گرفت.

این‌طور به نظر می‌رسد که با بزرگ شدن کودکان، انتظار جهان از آن‌ها با سرعت نور تغییر می‌کند. کارهای مدرسه ناگهان چالش‌برانگیزتر می‌شود. ورزش‌هایی که سرگرم‌کننده بودد، رقابتی‌تر شده و به توان جسمی بیش‌تری نیاز پیدا می‌کند. فعالیت‌ها، بازی‌ها و برنامه‌های تلویزیونی که کودک‌تان و دوستانش روزی دوست‌شان داشتند، روز بعد کودکانه به نظر می‌رسد.

همه‌ی کودکان می‌کوشند تا با هنجارهای اجتماعی متغیر و انتظارات پدر و مادر و آموزگاران هم‌سو شوند، اما هنگامی که کودکی با سرعتی کم‌تر از هم‌سالانش رشد می‌کند، تغییرات می‌تواند در او احساس ترک شدن، شرم و سردرگمی را به وجود بیاورد. خوشبختانه، هم‌چنان که هر بزرگ‌سالی می‌داند، نابالیدگی، معمولاً موقتی است، اما این به معنای آن نیست که برای کودکی که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند، آسان است.

«راشل باسمن»[1]، دارنده‌ی مدرک دکترای روانشناسی و روانشناس بالینی در «مؤسسه‌ی ذهن کودک»[2] می‌گوید: «در بیش‌تر موارد، با بزرگ‌تر شدن کودک وضعیت بهتر می‌شود. آن‌ها می‌خواهند با دیگران هم‌سطح شوند، اما این فرایند می‌تواند برای‌شان دشوار باشد.» او توضیح می‌دهد که نقش ما به عنوان پدر و مادر، اطمینان بخشیدن، حمایت کردن و فراهم کردن زیرساخت‌های مورد نیاز کودک برای پیش‌رفت است.

نشانه‌های نابالیدگی در کودکان کم‌سن‌وسال‌تر

احتمال نابالیدگی در کودکانی که تاریخ تولدشان، آن‌ها را در گروه کم‌سن‌تر کلاس قرار می‌دهد، بیش‌تر از هم‌کلاسی‌های‌شان است. اما سن تنها عامل نیست، زیرا کودکان در مراحل گوناگون رشد می‌کنند.

برخی از نشانه‌های نابالیدگی در کودکان کوچک‌تر، می تواند موارد زیر باشد:

  • برای انجام کارهایی که هم‌سالان‌شان به‌طور مستقل می‌توانند انجام دهند، نیاز به کمی توجه یا کمک بیش‌تر دارند.
  • از نظر جسمی با هم‌سالان‌شان هماهنگی کم‌تری دارند.
  • زود ناراحت یا ناامید می‌شوند، یا هنگامی که اوضاع به دلخواه‌شان پیش نمی‌رود، نمی‌توانند خود را آرام کنند.
  • برای سازگاری با مفاهیم تازه در مدرسه، تلاش می‌کنند.
  • از نظر جسمی از هم‌سالان‌شان کوچک‌ترند یا پیشرفت کم‌تری دارند.
  • به انجام فعالیت‌های تازه یا چالش‌برانگیز بی‌میل‌اند یا از آن‌ها پرهیز می‌کنند.

نشانه‌های نابالیدگی در کودکان بزرگ‌تر

هم‌چنان که کودکان بزرگ‌تر می‌شوند، نابالیدگی با این نشانه‌ها ظاهر می‌شود:

  • علایق نامناسب سن. مانند فردی که در آستانه‌ی نوجوانی، هنوز کارتون سگ‌های نگهبان را تماشا می‌کند.
  • روابط اجتماعی نامناسب، معذب بودن در روابط اجتماعی مانند دوست‌یابی یا کارهای گروهی .
  • انعطاف‌ناپذیری یا بی‌میلی به انجام کارهای تازه.
  • معذب شدن در گفت‌وگوهای مربوط به جنسیت یا رابطه با جنس مخالف.
  • رشد جسمی کم‌تر از دیگر هم‌سالان.
  • سازگاری کم‌تر با چالش‌های تازه‌ی تحصیلی.

هم‌چنین باید به این نکته توجه کرد که کودکان ممکن است در یک بخش، از رشد کم‌تری برخوردار باشند و در بخشی دیگر پیشرفت بالایی داشته باشند. برای نمونه، کودک ممکن است در خواندن، بهترین فرد در گروهش باشد، اما هنگام رویارویی با پیچیدگی‌های اجتماعی دوران راهنمایی، احساس سردرگمی کند. گرچه این‌طور به نظر برسد که همه‌ی دوستانش با آن کنار آمده‌اند.

تنظیم احساس

در اصل، بالیدگی به اسباب‌بازی‌هایی که کودک با آن‌ها بازی می‌کند یا ترسیدن از فیلم‌هایی که هم‌سالانش از آن‌ها نمی‌ترسند، مربوط نیست. موضوع اصلی در رشد، به دست آوردن مجموعه‌ای از مهارت‌های نامرئی به نام خودتنظیمی است. خودتنظیمی به معنای توانایی درک و مدیریت احساسات و انگیزه‌ها هنگام ابراز آن‌هاست. کودکانی که در خودتنظیمی مشکل دارند، حتی در رویارویی با شکست‌های کوچک نیز دچار مشکل می‌شوند و در آرام کردن خود یا کنترل رفتارهای تکانشی مهارت ندارند. برای نمونه:

  • کودکی که اگر دوستانش بازی مورد نظرش را انجام ندهند، قهر می‌کند، اگر کیک صورتی به او نرسد، به گریه می‌افتد، یا هنگامی که از او خواسته می‌شود اتاقش را تمیز کند یا میز را بچیند، قشقرق به پا می‌کند.
  • کودک یازده یا دوازده‌ساله‌ای که اگر در بازی ویدئویی بازنده شود، دسته‌ی بازی را می‌شکند، هنگامیکه آموزگار یا دوستانش صحبت می‌کنند، به طور ناگهانی میان حرفشان می‌پرد، یا در همه‌چیز کمی عقب‌تر است.
  • پدر و مادرها می‌توانند با تشویق کودکان به تمرین مهارت‌ها و رفتارهایی که موجب تقویت و آموزش مهارت‌های خودتنظیمی می‌شود، به این کودکان کمک کنند.
  • درباره‌ی این‌که چگونه در شرایط دشوار می‌تواند از خودش دفاع کند، با او صحبت کنید. برای نمونه، اگر کودک با فعالیتی که دوستانش انجام می‌دهند، راحت نیست، می‌توانید برایش جمله‌ای آماده کنید تا شرایط را کنترل کند: «می‌دانید که این کار را دوست دارم، شما بازی کنید. من بعداً به شما می‌پیوندم.»
  • روی گفت‌وگو و صبر کار کنید. برای نمونه، اگر دختری از این‌که دوستانش نمی‌خواهند بازی دلخواهش را انجام دهند، ناراحت است، می‌توانید بگویید: «می‌دانم برایت ناراحت‌کننده است که تو و جین می‌خواهید کارهای متفاوتی انجام دهید. دفعه‌ی بعد، شاید بتوانید توافق کنید که ابتدا بازی انتخابی تو را انجام دهید و پس از آن، دیگری را انتخاب کنید.»
  • آگاهی را با کودک‌تان تمرین کنید و به او نشان دهید خودتنظیمی خوب چگونه باید باشد. برای نمونه: «من هم گاهی ناراحت می‌شوم و آرام شدن گاهی سخت است. چطور است توافق کنیم دفعه‌ی بعدی که ناراحت یا عصبانی شدیم، ده تا نفس عمیق بکشیم؟»    

کودکان با آموختن مهارت‌های خودتنظیمی، هنگام رویارویی با چالش‌های تازه یا دشوار احساس اعتمادبه‌نفس و توانایی بیش‌تری می‌کنند و می‌توانند برای خود انتخاب‌های هوشمندانه‌تر و عاقلانه‌تری داشته باشند.

درباره‌ی خطرها واقع‌بین باشید

ما می‌خواهیم کودکان‌مان با سرعت خودشان رشد کنند و برای چیزهایی که دوست دارند، احساس راحتی، شادی و هیجان داشته باشند. اما ممکن است برای انطباق با آن‌چه کودکان دیگر انجام می‌دهند، فشار شدیدی روی آن‌ها باشد. خطرناک‌ترین بخش نابالیدگی این است که کودک ممکن است خجالت بکشد و مورد تمسخر یا آزار و اذیت قرار بگیرد.

پس پدر و مادر چگونه می‌توانند از کودک در جایی که هست، پشتیبانی کنند و مطمئن شوند در معرض خطر نیست؟ به کودک بگویید که دوست داشتن و انجام کاری که با هم‌سالانش متفاوت است، موضوعی نیست که موجب شرمساری‌اش شود، اما باید آمادگی این را داشته باشد که آن‌ها نخواهند آن بازی‌ها را انجام دهند. برای نمونه، اگر کودکی دوست دارد با دایناسورها بازی کند اما دوستانش بازی آنلاین را ترجیح می‌دهند، می‌توانید به او بیاموزید که چگونه با آن‌ها در این باره صحبت کند. برای نمونه می‌تواند بگوید: «من الان می‌خواهم با دایناسورها بازی کنم. آیا می‌توانیم پس از آن با هم گرگم‌به‌هوا بازی کنیم؟»

دکتر باسمن می‌گوید: «اگر کودکی در سنی که دیگر برایش مناسب نیست، هنوز انگشت شستش را بمکد یا با خودش جانوران عروسکی را به مدرسه ببرد، مشکل خطرناکی پیش نمی‌آید. ما نمی‌خواهیم کودک را شرمنده کنیم یا با گفتن این‌که مانند بچه‌ها نباش و انگشتت را از دهانت بیرون بیاور، آن‌ها را سرکوب کنیم.»

با این همه، هشدار به کودک درباره‌ی این‌که فعالیت دلخواهش ممکن است از سوی هم‌سالانش پذیرفته نشود، می‌تواند اثربخش باشد. دکتر باسمن توضیح می‌دهد: «این کار می‌تواند فرصتی برای کمک به کودک باشد تا درک کند که برخی فعالیت‌ها ، تنها در جاهای مشخصی پذیرفتنی هستند. برای نمونه می‌توانید بگویید، می‌دانم مکیدن انگشت شست بسیار آرامش‌بخش است. اما می‌دانی که من ندیده‌ام هیچ‌یک از بچه‌های دیگر این کار را در مدرسه انجام دهند. شاید معنایش این باشد که بهتر است این کار را در خانه انجام دهی، نظر تو چیست؟»

راه ارتباط را باز نگه دارید

متأسفانه، هیچ برنامه‌ریزی یا کاری نمی‌تواند کاملاً امکان آزار و اذیت را از میان ببرد. از این رو، پدرها و مادرها باید همیشه هشیار باشند.

بهترین راه برای دانستن این‌که کودک‌تان با چه چیزهایی روبه‌رو می‌شود، باز نگه داشتن راه ارتباط است که شاید نیاز به پشتکار داشته باشد. از او پرسش‌هایی با امکان پاسخ‌های متفاوت و متعدد بپرسید و تا می‌توانید به او فرصت دهید تا به شما بگوید در زندگی‌اش چه می‌گذرد. برای نمونه، اگر کودک به شما گفت دختری که با هم دوست بوده‌اند دیگر نمی‌خواهد با او بازی کند، از آن به‌عنوان فرصتی برای کندوکاو بهره ببرید. به جای گفتن «اوه، متأسفم» که به نوعی گفت‌وگو را به پایان می‌برد، بگویید: «ناراحت‌کننده است. آیا اخیراً میان شما اتفاقی افتاده یا چیزی تغییر کرده است؟» اگر دوست نداشت پاسخ بدهد یا تنها به گفتن یک «نمی‌دانم» بسنده کرد، به او کمی مهلت دهید و بعداً برای بررسی موضوع دست‌به‌کار شوید.

کمی پژوهش کنید

اگر نگرانید که نابالیدگی برای فرزندتان مشکلاتی به همراه داشته باشد، با پژوهش درباره‌ی این‌که جهان فرزندتان چگونه است، آغاز کنید. کودکان دیگری که هم‌سن فرزندتان هستند، چه چیزهایی گوش می‌دهند، می‌خوانند، می‌پوشند، یا چه برنامه‌هایی را تماشا می‌کنند؟ آن‌ها چگونه با علایق فرزندتان مقایسه می‌شوند؟ اگر چیزی پیدا کردید که فکر می‌کنید ممکن است به آن علاقه داشته باشد اما هنوز آن را انتخاب نکرده است، مانند گروه موسیقی یا برنامه‌ی تلویزیونی، سعی کنید با هم برنامه‌ای برای بررسی آن تنظیم کنید.

و اگر کودک‌تان علاقه‌ای دارد که از نظر دوستانش احمقانه است، جایی مانند یک باشگاه، یا گروه و یا کلاسی را پیدا کنید تا بتواند در فضایی همراه با پذیرش و بدون قضاوت آن را انجام دهد.

با مدرسه هماهنگ باشید

سرانجام، اگر نگرانید که کودک‌تان در مدرسه معذب باشد یا مورد آزار قرار بگیرد، با آموزگاران یا مشاوران مدرسه هماهنگ باشید. اگر احساس می‌کنید کودک‌تان در مدرسه می‌تواند از کمک بیش‌تری بهره ببرد، از آنان بخواهید مراقب آزارها باشند و به او از نظر اجتماعی کمک کنند تا احساس راحتی بیش‌تری داشته باشد. حتی اگر گمان نمی‌کنید کودک‌تان مورد آزار قرار بگیرد، شاید ایده‌ی خوبی باشد که با آموزگارش برنامه‌ای برای بررسی او داشته باشید. شاید آموزگار بتواند درک بهتری از فشارهای اجتماعی و تحصیلی که کودک در مدرسه با آن‌ها روبه‌روست، به شما ارائه دهد.

چه هنگامی باید نگران باشید؟

در برخی موارد، آن‌چه نابالیدگی به نظر می‌رسد، می‌تواند دلیل دیگری داشته باشد. نخستین نشانه‌های بیش‌فعالی، برخی ناتوانی‌های یادگیری، اضطراب و اوتیسم همه می‌تواند در آزمایش‌ها با نابالیدگی اشتباه گرفته شود. رفتارهایی که افراطی به نظر برسد یا با رشد کودک کم‌رنگ نشود، نیاز به مراجعه به پزشک متخصص کودکان یا کلینیک کودکان دارد.

برخی مواردی که باید به آن‌ها توجه کنید، عبارت‌اند از:

  • تأخیر در گفتار
  • عدم هماهنگی قابل توجهی که با سن کودک متناسب نیست. برای نمونه، کودکی که در استفاده از چنگال مشکل دارد، یا به‌طور آشکار در دبیرستان با نوشتن مشکل دارد.
  • بی‌علاقگی کامل به فعالیت‌های اجتماعی.
  • اضطراب جدی در موقعیت‌های اجتماعی مانند ماندن در خانه‌ی دیگران، یا مهمانی‌ها، یا مشکل در دوست‌یابی و یا دوست ماندن.
  • مشکلات جدی خواب که متناسب با سن کودک نیستند. مانند کودک نه‌ساله‌ای که با خوابیدن بدون همراهی پدر و مادر، مشکل دارد.
  • مشکلات تحصیلی که تأثیر بسزایی روی نمرات دارد.
  • مشکل در کنترل هیجان یا تمرکز
  • کج‌خلقی یا ضعف در دوران دبستان یا راهنمایی

در بیش‌تر موارد، نابالیدگی تنها بخشی از رشد کودک است. کمک و پشتیبانی موردنیاز کودک برای هدایت او به روشی امن و کم‌استرس ، به او کمک می‌کند تا روی پای خودش بایستد و ابزارهای قدرتمندی را برایش فراهم می‌کند تا هم اکنون و هم پس از رشد، برای مراقبت از خود به کار ببرد.


[1] Rachel Busman

[2] Child Mind Institute

ویراستار
عادله خلیفی
نویسنده
Submitted by editor74 on س., 04/27/2021 - 09:56