زندگی و فعالیت‌های فریدریش فروبِل، پایه‌گذار باغچه‌ کودکان، بخش دوم

فهرست مطالب

بخش دوم: بازگشت به زادگاه و راه‌اندازی نخستین مؤسسه‌ آموزشی

فروبِل پس از سپری کردن دو سال در سکوت موزه و در میان سنگ‌ها، و پس از نپذیرفتن استادی در استکهلم، به جنگل‌های زادگاهش تورینگن بازگشت، و عزمش را جزم کرد و در سال 1816، در «گریشهَیم»[1] (نزدیک مدرسه‌ دوره‌ی کودکی‌اش)، «مؤسسه‌ آموزش همگانی آلمان»[2] را راه‌اندازی کرد. نخستین نوآموزان او سه فرزند یتیم برادرش کریستُف، و دو فرزند برادر دیگرش کریستیان بودند. فروبِل در سال 1817، مدرسه را به مکانی بزرگ‌تر در «کَیلهاو»[3] منتقل کرد. مادام کریستُف، بیوه‌ی برادرش، هزینه‌ی خرید این مکان را با فروش ملکش فراهم کرد. آوریل همان سال، میددِندورف و پنج ماه پس از او، لانگتهال نیز به مدرسه پیوستند.

سال 1818، فروبِل با «هِنریته ویهِلمین هوف‌مَیستِر»[4] ازدواج کرد. همسرش نیز در کنار دوستانش از نزدیک‌ترین و مؤثرترین همراهان او در زمینه‌ی فعالیت‌های آموزشی‌اش شد.

از آغاز برپایی مدرسه‌ کیلهاو، به مدت پانزده سال، مرکز فعالیت‌های آموزشی فروبِل بود. او درباره‌ی هدفش از راه‌اندازی این مدرسه، چنین نوشته است: «هدف من بسیار ساده است. من مدرسه‌ا‌‌ی شاد با محیط خانوادگی و زندگی در آرامش با طبیعت می‌خواهم.» او نو‌آموزانش را تشویق می‌کرد، از راه بازی و کار با طبیعت ارتباط داشته باشند تا جهان درون‌شان‌ پرورش یابد. با فهمیدن پیوند و هماهنگی انسان و طبیعت، دانش‌آموزان یاد می‌گرفتند تا خدا را در همه‌چیز و همه‌چیز را در خدا ببینند. یادگیری در این مدرسه به‌معنای زندگی کردن بود؛ کودکان از راه مشارکت پویا در به‌دست آوردن دانش، ایجاد پیوند میان آموخته‌های‌شان و بیان دانسته‌های‌شان، می‌آموختند. دانش‌آموزان در اداره‌ی مدرسه نیز مشارکت داشتند. برنامه‌ی درسی منعطف بود و کودکان را برای حرفه‌های گوناگون آماده می‌کرد.

«توماس دیویدسُن»[5] درباره‌ی فروبِل گفته است: «فروبِل شاهزاده‌ی آموزشگران بود. او نخستین کسی بود که به‌روشنی بیان کرد آموزش به‌معنای تکامل آگاهانه‌ی انسان است.»

فروبِل در این دوره به نوشتن نیز پرداخت. در سال 1821 کتاب «اصول، هدف‌ها و روش زندگی در مؤسسه‌ آموزش همگانی آلمان» را منتشر کرد. سال 1822، تجربه‌های کَیلهاو و چهار سال بعد، نخستین اثر مهم‌ خود را با نام «آموزش انسان»[6] منتشر کرد. این کتاب دربرگیرنده‌ی نگرش ویژه‌ی فروبِل درباره‌ی آموزش و انسان است و با این جمله‌ها آغاز می‌شود:

«قانونی ازلی در همه‌چیز جهان در جریان و بر آن حکم‌فرماست. همه‌چیز از پروردگار، پدید می‌آید و به او زنده است. روح الهی در همه‌ی موجودات جاری است و زندگی همه‌چیز از اوست.»

این قانون در برنامه‌ی مدرسه نیز باید نمایان می‌شد و به آن یکپارچگی می‌بخشید. ولی از دیدگاه فروبِل، دانستن این قانون به‌تنهایی برای شناخت پروردگار کافی نبود و شناخت گوناگون‌ پدیده‌های طبیعی، آن را کامل می‌کرد. سرشت آموزه‌های فروبِل این است که حرکت انسان از نقصان آغاز می‌شود، ولی با نیروی خلاقیت و آفرینندگی که به او داده‌شده، راه رسیدن به کمال را می‌پوید و به رشدی آگاهانه دست ‌می‌یابد. انسان با نیروی اندیشه و منطق، که تفاوت میان او و جانوران دیگر است، کمال خود را می‌فهمد. این رشد یا کمال موردنظر فروبِل، دستاورد پیمودن دو فرایند درهم‌تنیده است: تأثیرگذاری انسان بر جهان پیرامون و تأثیرگذاری جهان پیرامون بر انسان.

فروبِل نخست، شمار دانش‌آموزان مدرسه‌اش را بیست نفر در نظر گرفته بود، ولی درخواست‌ها آن‌چنان زیاد شده بود که شصت دانش‌آموز را پذیرش کردند. بعدها آموزگاران دیگری به فروبِل و دو دوستش پیوستند: «ژان باروپ»[7]، خواهرزاده‌ی میددِندورف که مدتی بعد با برادرزاده‌ی فروبِل ازدواج کرد؛ «هرتسوگ»[8] آموزگار تاریخ و‌ ادبیات شد و «شون‌بَین»[9] - کاشف اُزون - فیزیک و شیمی درس می‌داد.

پیش‌تر اشاره شد که میددِندورف و لانگتهال شاگردان یان بودند. با کشته ‌شدن فردی از طبقه‌ی اشراف به نام «کوتسبو»[10] به‌دست یکی از شاگردان یان در سال 1819، و زندانی شدن خود او تا سال 1825، وضعیت برای فروبِل و مدرسه‌ی او دشوار شد. مدرسه زیر نظر قرار گرفت و در سال 1825، دوک منطقه، مباشرش «تسه»[11] را برای بازرسی به کَیلهاو فرستاد. تسه پس از دو روز مشاهده‌ی فعالیت‌های مدرسه از نزدیک، گزارشی بدون سوگیری و همراه با قدردانی از کوشش‌های مدرسه فراهم کرده بود:

« دو روز در مدرسه بودم و در این مدت درست مانند یکی از اعضای آن پذیرفته شدم. تجربه‌ای بسیار خوشایند، جذاب و آموزنده بود. مشاهده‌ی فعالیت‌های مدرسه احترام من را برای همه‌ی افراد این مجموعه، به‌ویژه مدیر آن، برانگیخت و دوچندان کرد. او با همه‌ی دشواری‌ها و بی‌مهری‌های پیش‌‌روی‌اش، با پشتکار بی‌مانند و از خودگذشتی، مدرسه را پایدار و پیشرو نگه‌داشته است. بسیار خوش‌بختم که روح پویا، نیرومند و آزاد و بااین‌همه، منظم حاکم بر فعالیت‌های مؤسسه را، چه درزمینه‌ی درسی و چه غیردرسی، از نزدیک احساس کردم.

من شاهد چیزی بودم که هرگز در زندگی عادی نمی‌بینیم؛ خانواده‌ای یکپارچه و صمیمی با دست‌کم شصت عضو که در هماهنگی و آرامش، باهم زندگی می‌کنند. همه با خشنودی وظایف نقش‌های متفاوت‌شان را انجام می‌دهند. خانواده‌ای که اعضای آن بر پایه‌ی اعتماد دوسویه باهم پیوسته‌اند و هر عضو آن کامیابی همه را می‌جوید. همه این‌ها بی‌‌هیچ کوشش اضافه و با شادی و عشق انجام می‌شود.

هنگامی‌که ‌دوستان و دستیاران مدیر به رهنمودهای او - باافتخار و احترام برخاسته از باورشان به بینش و تجربه‌‌ی او و کوشش خستگی‌ناپذیرش درراه بهروزی مدرسه - گوش می‌دهند، کودکان پنج‌ساله با احترام و عشق به سویش می‌شتابند و به زانوهایش می‌آویزند. او نیز به همکارانش برادرانه عشق می‌ورزد و آن‌ها را تکیه‌گاه و ستون زندگی کاری‌اش می‌داند، کاری که برای او حقیقتاً مقدس است... »

تسه پس از ستودن نظم، پاکیزگی و استانداردهای ارزیابی دستاوردهای مدرسه، می‌نویسد:

«تجربه‌ی من شبیه تجربه‌ی همه‌ی ارزیابان بی‌طرفی بوده است که از مدرسه بازدید کرده‌اند. همه‌ی کسانی که من نظرات‌شان را شنیده‌ام، راضی و خشنود بوده‌اند و بسیاری از شایسته‌ترین‌ِ آن‌ها از این تجربه به شوق آمده بودند.

دانش‌آموزان، انبوهی از اطلاعات بدون هدف مشخص را به حافظه نسپرده‌اند. دانسته‌های‌شان الگو و معنا ‌دارد و تا آن‌جا که ممکن است، بی‌درنگ در زندگی به‌کار گرفته می‌شود. آن‌چه به زبان می‌‌آورند، در ذهن‌شان دیده‌اند و فهمیده‌اند و بر پایه‌ی احساس ضرورت و آگاهانه به‌‌‌‌ کار می‌برند.»

دشواری‌هایی که تسه دیده بود، بسیار جدی و واقعی بودند. منابع مالی مدرسه محدود بود و فروبِل و همسرش در زمینه‌ی مدیریت مالی توانمند نبودند. کمبودهای مالی، مدرسه را با مشکلات فراوانی روبه‌رو کرد. «کارل فروبِل»[12] نیز گفته است، یک‌بار پول‌ آن‌قدر اندک بود که مجبور شدند کودکان را به حیاط برای بازی بفرستند تا دور از چشم آن‌ها، با مقدار اندکی دانه‌ی ذرت که داشتند، برای‌شان نان بپزند. کودکان یک دست لباس از جنس کتان داشتند که در زمستان و تابستان همان را می‌پوشیدند. به دوک رودُلشتاد گزارش داده بودند که این لباس، لباس فرم سوسیال دموکرات‌هاست!

باوجود گزارش مثبت تسه، شایعه‌هایی پخش‌شده بود که کَیلهاو، کانون انقلاب است و این سبب شد تا بسیاری از خانواده‌ها کودکان‌شان را به مدرسه نفرستند. وفاداری آموزگارهای مدرسه متزلزل شد؛ برخی از آنان مانند شون‌بین و «میشِلیس»[13] که او نیز دانشمندی شناخته‌شده بود، بر سر برنامه‌ی درسی، با فروبِل اختلاف نظر پیداکرده و مدرسه را ترک کردند. هِرتسوگ، آموزگار تاریخ نیز در پی اختلاف میان بیوه‌ی برادر فروبِل و او، جانب همسر برادرش را گرفت و از مدرسه رفت. او مدرسه‌ی دیگری راه‌اندازی کرد و سه برادرزاده‌ی فروبِل، کارل، یولیوس و تئودور را نیز با خود بُرد.

با افزایش بدبینی‌ها و شایعه‌ها و رفتن بیش‌تر دانش‌آموزان از مدرسه، فروبِل کوشید تا با فراهم کردن برنامه‌ای فراگیرتر، پشتیبانی دوک «مَینینگِن»[14] را به‌دست آورد. او برنامه‌ای گسترده برای اجرایی شدن اصول کتابش «آموزش انسان» را طراحی کرد. در این برنامه‌ی درسی، دانش‌آموزان روز را با کار عملی آغاز می‌کردند و بعدازظهرها برای مطالعه و بازی در نظر گرفته‌شده بود. قرار بود هدف این مدرسه تنها آماده‌سازی کودکان برای تجارت و شغل‌های آینده نباشد، بلکه در پیوند با کَیلهاو (که فروبِل پیشنهاد داده بود به ورزشگاه ژیمناستیک یا دانشگاه تغییر کاربری دهد) فعالیت کند. نزدیک بود دوک املاکش در هِلبا را برای انجام شدن این کار به فروبِل واگذار کند. به این سبب، از این برنامه با نام «چارچوب هلبا»[15] نام‌برده می‌شود. ولی در سال 1831، دوک از گفت‌وگوهای نخستش با فروبِل برگشت و اجرایی شدن این برنامه پایان یافت. فروبِل باید پشتیبان دیگری می‌یافت.


[1] Griesheim

[2] The General German Institute of Education

[3] Keilhau 

[4] Henriette Wilhelmine Hoffmeister()

[5] Thomas Davidson فیلسوف اسکاتلندی-امریکایی (1840-1900)

[6] The Education of Man. این کتاب در سال 1885 به زبان انگلیسی ترجمه شد.

[7] Jean Barop

[8] Herzog

[9] Schönbein

[10] kozbue

[11] Zeh                               

[12] برادرزاده‌ی فروبِل (1807-1894) از شاگردان او در کیلهاو؛ آموزشگر و رئیس نخستین مؤسسه‌ آموزشی زنان آلمان.

[13] Michelis

[14] Meiningen

[15] Helba Scheme

Submitted by editor74 on چ., 09/16/2020 - 08:32