درس‌هایی از مدرسه طبیعت، مدرسه چه جاییست؟

مدرسه چه جاییست؟  مدرسه محل درس است. اما روشن نیست که آیا مدرسه محل درس دادن است یا محل درس گرفتن نیز؟ شاید گفته شود که هردو. اما آیا هروقت کسی درسی بدهد کسی هم لزوما درسی گرفته  و چیزی آموخته است؟ نه. به باورمن در خیلی از مواردچنین نیست، بخصوص در مورد کودکان. برای اینکه درس دادن ملازم با درس گرفتن باشد باید محصل برای درس گرفتن انگیزه داشته باشد. این در زمرهٔ اولین اصول تعلیم و تربیت است و هر معلمی نیک بدان آگاه. دانش آموز باید با شوق در محضر درس حاضر شود و بخواد که چیزی بیاموزد. آیا اگر معلم اصرار به درس دادن داشته باشد اما شاگرد میلی نشان ندهد چه خواهد شد؟ اینجاست که درس دادن نه به یادگیری که به بیزاری و بیحاصلی منجر  می‌شود.

اکنون پرسش این است که آیا در نظام آموزش کنونی ما درس دادن به درس گرفتن و یادگیری می‌انجامد یا به بیزاری و بی حاصلی؟ همه شواهد گویای آنند که در اکثر موارد آموزش و درس دادن به یادگیری نمی‌انجامد. کودکان ما در خلاق‌ترین و پربارترین مرحله عمر خویش به اجبار و به رغم میل باطنی خود صبح زود از خواب ناز پرانده می‌شوند، کولباری از کتاب بردوش می‌کشند، از بودن منفعل در کلاس و محرومیت از تحرک و بازی رنج می‌برند، مطالبی به آنها عرضه می‌شود که میلی به آن ندارند، همه با هر استعداد به یک چوب رانده و با هم مقایسه می‌شوند، درگیر رقابتی ناخواسته‌اند و همهٔ اینها بر رنج بی انگیزگی و بی میلی آنها بار می‌شود. حاصلش چیست جز تباهی عمر، اختلال‌های روحی، چاقی، بی تحرکی، کاهش خلاقیت و بهره هوشی، یعنی تباهی ارزشمندترین دارایی جامعه که کودکان آن باشند؟ آیا برای تأیید این تبعات منفی نیازی به شاهد و مثال  است وقتی هر روز همه شاهد آنیم؟ اما اگر به شواهدی نیاز است برخی را برشمریم.

  • تقریباً یک چهارم دانش آموزان ابتدایی سراسر کشور از اضافه وزن یا چاقی رنج می‌برند و، بر اساس نتایج همین مطالعه، بین چاقی و بهره هوشی آنها رابطه معکوس برقرار است. این نیاز به غیب گویی ندارد: بروز هوش و خلاقیت نیازمند تحرک و بازی شادمان است. وقتی کودک مجبور به نشستن طولانی و محرومیت از تحرک وبازی باشد هم چاق می‌شود و هم از هوشمندیش کاسته خواهد شد.
  • در غربالگری کل دانش آموزان ابتدایی یک ناحیه آموزش و پرورش مشهد از هر سه کودک یکی حداقل از یک اختلال روانی یا رفتاری رنج می‌برد.
  • خانواده از آغاز طفولیت می‌خواهد که کودک با کتاب انس بگیرد. کتاب برای اتاق خواب، کتاب برای دستشویی، کتاب ضد آب برای حمام و خلاصه کتاب برای همه جا و ازهمه جور. اما درس و مدرسه بیزاری از کتاب می‌پرورد و هرسال برجمعیت مستعد کتابخوانی افزوده و از تیراژ کتاب کاسته می‌شود. به نمایشگاههای کتاب سر بزنید و ببینید که در حالی که غرفه‌های عرضه اکثر کتاب‌ها کساداند نمایشگاه در تیول کسب و کارهای کنکور و کلاس‌های رنگارنگ تقویتی است. آیا بین آن کسادی و این رونق رابطه یی نمی‌بینیم؟

جهان هر روز بیشتر به این نتیجه می‌رسد که کودک موجودی آموزش پذیر نیست، بلکه خود یادگیرنده است و معبر یادگیریش نه آموزش  وآنهم در کلاس‌های در بسته و عبوس، بلکه بازی آزاد و هدایت نشده در محیط بیرون است. جهان هر روز بیشتر به خطای خود در تحمیل آموزش به کودکان پی می‌برد و از آن فاصله می‌گیرد. اما نظام آموزش ما در همنوایی با دکان‌های پر رونق کلاس‌های تقویتی و کنکورداری‌ها بر طبل آموزش بیشتر می‌کوبد.

نظام آموزش ما بجای نگاه درست به مدارس طبیعت و نتایج درخشان آن در پروش خلاقیت، شادمانی و کاهش الام روحی کودکان آزرده، بجای الهام گرفتن از این نهاد که بر بنیاد آخرین یافته‌های علمی تعلیم و تربیت است، با آن دشمنی می‌ورزد و یکی بعد از دیگری آنها را با این بهانه به تعطیلی می‌کشاند که عنوان «مدرسه» در انحصار آموزش و پرورش است. در این وانفسای بیکاری عدهٔ بسیار زیادی از تسهیلگران دلسوز را بیکار، خانواده‌ها را سرگردان و کودکان آنها را مغموم می‌کند. اما روشن نمی‌کند که انحصار کدام مدرسه را دارد: مدرسه‌یی که محل درس دادن است یا درس گرفتن؟

 آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on د., 07/15/2019 - 10:08