بررسی نمونه های وطنی آموزش خواندن به خردسالان، بخش دوم

با توجه به این شاخص ها به سراغ چندین نمونه از آن ها می رویم.

بررسی نمونه نخست: بَن بِن بُن

صاحبان بَن بِن بُن که نخستین تولیدکنندگان در این عرصه است، و کم بیش دیگران از او تقلید کرده اند، در باره کار خود می گویند: کودکان بسیار زودتر از سن ورود به مدرسه قادرند مهارت خواندن را کسب نمایند. یادگیری خواندن در سنین پایین در صورتی که از طریق بازی و سرگرمی صورت گیرد نه به شکل آموزش مستقیم، عامل بسیار مهمی در رشد سایر توانایی‌های ذهنی و هوشی کودک خواهد بود. ما معتقدیم اگر ابتدا حروف را به کودک آموزش داده و سپس از او بخواهیم برای خواندن کلمه‌ای حروف آن را جدا جدا شناسایی کرده، آنگاه آن ها را با اصوات متناظر با هر یک تطابق داده و سپس آن اصوات را با هم ترکیب کند تا موفق به شناسایی کل کلمه شود، کودک را در فرایندی دشوار، خسته کننده و کسالت‌آور وارد ساخته‌ایم.

این روش به این می‌ماند که برای شناسایی صورت شخص ابتدا چشم و بینی و ابرو و دهن و گوش و موی آن شخص را به کودک معرفی کرده و از او بخواهیم که با کنار هم قراردادن آن اجزا در ذهن خود، شخص مورد نظر را شناسایی کند. در حالی که همگان می‌دانیم که کودکان حتی در چهار ماهگی هم براحتی می‌توانند چهره نزدیکان خویش را شناسایی کنند، بدون آنکه این فرآیند عجیب را طی کرده باشند. در این نمونه چند ادعای عجیب و گاهی متناقض شده است. از آخر شروع می کنیم. نویسنده این متن ادعا می کند که کودک در چهار ماهگی می تواند چهره نزدیکان خود را شناسایی کند و چون می تواند این کار را کند، پس واژه را اگر یکپارچه به او نشان دهیم زودتر از حروف یا نویسه ها یاد می گیرد. باید گفت شناخت دنیای واقعی با دنیای نمادها در نوزادان و خردسالان دو امر کاملن متفاوت است.

به گفته ویگوتسکی دانشمند برجسته رشد شناختی کودکان: این فرض که کودک در یک و نیم سالگی تا دو سالگی به کارکرد نمادی زبان می رسد و بر قاعده و مفهومی کلی آگاهی می یابد، در تضاد با یافته های تجربی و نظری است. آن چه از ذهنیت کودک یک و نیم ساله تا دوساله می دانیم با این نظر که او می تواند به چنین عملکردهای عقلانی بغرنجی دست یازد مغایرت دارد. هم مشاهده ها و هم بررسی های تجربی حکایت از آن دارند که کودک مدت ها پس از این مرحله قادر می شود رابطه بین نشانه و معنی و کاربرد کردکردی کارکردی نشانه ها را دریابد. چه فهم این روابط از ظرفیت ذهنی کودک دوساله کاملن به دور است.

اکنون تصور کنید، آن چه که از دیدگاه دانشمندان برجسته ایی مانند ویگوتسکی، پیاژه و دیگران برای کودک دو ساله هم دست نیافتنی است، چگونه ممکن است برای کودک شش ماهه که هنوز در آغازین گام های حسی – حرکتی رشد خود است، دست یافتنی باشد؟ برای بررسی ادبیات و استدلال های همین سازنده به بخش دیگری از گفته های آن ها نگاهی می اندازیم: مجموعه بَن بِن بُن هر چند خود تحولی در تکنولوژی خواندن ایجاد نمی نماید لکن چون میتوان به تاثیر آن در تکنولوژی آموزش این مهارت اطمینان داشت و نیز میتوان حاصل کاربرد میان مدت آن را که عبارت از پایین آمدن سن کسب مهارت خواندن میباشد، مشاهده نمود؛ پس میتوان امید داشت که نتایج حاصله سبب جلب توجه متخصصین و نتیجتا توسیع دامنه فعالیتها در عرصه تکنولوژی خواندن شود.

چند بار و چند بار همین بخش را بخوانید، و پیش خود داوری کنید، که چنین شخص یا گروهی با چنین سطحی از ادبیات نوشتاری و آشنایی با زبان فارسی آیا می تواند به خردسالان آموزش خواندن بدهد؟ در جایی دیگر نویسنده همین نوشتار می گوید: لذا براحتی میتوان تصور کرد که در صورت تداوم فعالیتها در معرفی هر چه جامعتر و کاملتر این مجموعه به عموم ، کودکان ایرانی در ۳ الی ۵ سال آینده چهره کاملا جدیدی از توانمندیهای خدادادی و ویژه ایرانی بودنشان را ظاهر خواهند ساخت.

و البته از این داستان نزدیک به ده سال است که دارد می گذرد و همگان می توانند گواهی دهند که هیچ تغییر معناداری در رفتارها و شیوه شناختی کودک ایرانی رخ نداده است، و البته این ادعاها به همین جا ختم نمی شود و نویسنده نوشتار ادعا می کند از این راه می توان به توسعه مادی و معنوی حوزه ادبیات کودک هم رسید: خیل عظیم کودکانی که توانایی خواندن را قبل از سنین ورود به مدرسه کسب مینمایند به مواد نوشتاری متناسب با سن و فهم خویش نیازمندند تا این توانایی را بسط و گسترش داده و یا لااقل تا سن ورود به دبستان حفظ نمایند که این امر موجب تحرک بیشتر فعالان عرصه ادبیات کودک خواهد شد.

باز هم جدای از ادبیات بسیار نازل این نوشته که برای نمونه می گوید که این امر موجب تحرک بیش تر فعالان عرصه ادبیات کودک خواهد شد، که کسی نیست این جمله را معنا کند که قصد نویسنده از این سبک نوشتار چیست، باید گفت تجربه سی ساله کسی مانند من در عرصه ادبیات کودک نشان می دهد که چقدر این سخن می تواند بی پایه باشد، همچنان این ادعا در مورد نظام آموزشی کشور شده است : کودکان بیشماری که با درجات مختلفی مهارت خواندن را قبل از ورود به دبستان کسب نموده اند با حضور در کلاس درس بتدریج فضای کلاسها و روش معلمین و متعاقبا نظام آموزشی کشور را به چالش خواهند کشید و این نظام را وادار به تجدیدنظر در فرضیات، اصول، باورها و روشهای ایستای آموزشی فعلی خواهند کرد.

کسی شک ندارد که نظام آموزشی ایران ایستا، فرسوده و رو به پوسیدگی است، اما این که این قماش آثار بتواند این نظام بسته و فرسوده را دگرگون کند، از آن ادعاهایی است که تنها در صنعت فرهنگ یا فرهنگ مبتذل پیدا می شود. عجیب است که صاحبان این بسته ادعا می کنند که بسته شان تاییدیه رسمی از آموزش و پرورش دارد. اکنون این پرسش مطرح است، که آیا آموزش و پرورش با آن همه عرض و طول می تواند پشت این بسته ها بایستد و از آن ها در جهت رشد زبانی کودک دفاع کند؟

زبان با رشد اندیشه کودک در ارتباط است. هرچه که کودک گام های رشد را پشت سر می گذارد، به گام های اندیشه ورزی نزدیک تر می شود. اندیشه کودک دو ساله البته با اندیشه کودک شش ساله متفاوت است. هم از نظر رشد و هم از نظر سطح درک و خردورزی و شناخت. همچنین اندیشه در کودک شش ماهه هنوز در مرحله جنینی یا حسی و حرکتی است و او تنها می تواند واکنش های محدودی به محیط داشته باشد و بیش تر پذیرنده است. هنری والن که در دنیای روان شناسی کودک، در قامت و اندازه ژان پیاژه است، و البته کم تر شناخته شده، در جایی از کتاب اش در باره پیوند زبان و اندیشه می گوید: هنوز آثار از این برداشت نزد برخی از روان شناسان باقی مانده که می پندارند اگر طوطی با نرمشی که در ادای حروف صدادار دارد هوش شامپانزه را می داشت می توانست حرف بزند و اگر شامپانزه هم با هوشی که دارد گلو و حلقوم طوطی را داشت قادر بود حرف بزند. این برداشت بدین معنی است که زبان را به اتصالات میان فعالیت شنیداری و صوتی – حسی خلاصه کنیم و آن را افزاری خارج از اندیشه بدانیم که می تواند در خدمت اندیشه باشد یا نباشد بدون آن که از بابت تغییری اساسی در آن به وجود بیاید.

ادامه دارد ...

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 09/10/2014 - 09:38